#آسانسور_پارت_31
دكتر محسني -خانوم صالحي ؟
الان باز غر غر مي كنه..اي خدا.... كي اينو امروز تحمل كنه
سرمو اروم اوردم بالا
- بله دكتر
دكتر محسني -تا نيم ساعت ديگه تشريف بياريد اتاق من .
سعي كردم صدام اروم باشه و مشتمو تو جيبم نگه دارم كه خدايي نكرده نزنمو دماغشو له كنم ....
-چشم دكتر جان
چشاش كمي گشاد شد و
خواست حرف ديگه اي بزنه كه صداي زنگ يكي از بيمارا در امد
و من بدون توجه به دكتر سريع به اتاق مورد نظر رفتم ..
باز بهزاد داشت داد مي زد ...
خدا جون اينو امروز از كجا رو سرم نازل كردي ؟؟؟..نفسمو با شدت دادم بيرونو با حالت كلافه اي :
- بله.... مشكل چيه؟
بهزاد با داد
بهزاد- مشكل من تويي ..مشكل من اين درد لامصبه ..مشكل من بي توجهي توه..
تو اسمتو مي ذاري پرستار ..من درد دارم...به كي بگم ....؟
romangram.com | @romangram_com