#آسانسور_پارت_156
زودتر از مرد از اسانسور خارج شدم ....قلبم به شدت كوبيده مي شد به قفسه سينه ام ...
خودمو به مسئول سر د خونه رسوندم و امضا رو ازش گرفتم ..
ديگه نديدم مرد جنازه رو تحويل داد يا نه ....با تمام قدرت به سمت پله ها دويدم
بي خود و بي جهت مي خواست هي اشكم در بياد ....
بين راه ...پام رو پله خوب قرار نگرفت و چون فقط نوك كفشم رو لبه پله بود ..سر خورد و باعث شد... تعادلمو از دست بدم و بيفتم
قبل از برخورد به پله ها دستمو به نرده چسبوندم كه فقط باعث شد زانوم محكم بخوره به لبه پله و جونم در بياد
- واي ...اين چه شانس گنديه كه من دارم ...
با دست شروع كردم به مالش دادن زانوم ...هنوز راه زيادي نيومده بودم..كه با به ياد اوري اينكه سرد خونه در فاصله كمي از من قرار داره
دردو فراموش كردم و از جام بلند شدم ...پام كمي مي لنگيد ..كمي كه از پله ها بالا رفتم درد بهانه ای شد بود براي در امدن اشكام ...
-چرا انقدر من بدبختم ...از ديروز تا به الان 10 كيلو از گوشت تنم اب شده ...مگه چقدر داشتم كه اينام رو اب كردي خدا
بلاخره رسيدم ...سريع با پشت دست اشكامو پاك كردم ..زانوم به شدت درد مي كرد ...
تو اتاق پرستارا پاچه شلوارو زدم بالا...
چه به روز پام اورده بودم ......شانس اوردم نشكسته ...سعي كردم اول ضد عفونيش كنم ...و بعد با باند ببندمش
خيلي درد مي كرد ...
چشمامو از درد بستم و تكيه دادم به پشتي مبل ...
صالحي ؟
romangram.com | @romangram_com