#آسانسور_پارت_15

كليد به طرفش گرفتم

- بفرماييد

با عصبانيت

محمد- لطفا درو باز كنيد.... چرا كليدو به من مي ديد ..؟

-واي.. بله ببخشيد... سريع كليدو انداختم تو در و درو باز كردم ....

درو باز كردم كه بره تو ....



وارد راه رو شد..منم پشت سرش ....به خونه و سايلش سرك كشيدم ...جعبه رو گذاشت رو زمين و رفت جعبه بعدي رو بياره

محمد- ميشه بيايد كمك مجسمه رو بياريم .....

- بله حتما ...

با هم مجسمه رو اورديم تو ...



مجسمه رو يه گوشه گذاشتيم ..محمد رفت اشپزخونه و ابي به صورتش زد....

موبايلم زنگ خورد از توي كيفم درش اوردم

بازم نيما .....همونطور به صفحه خيره بودم كه محمد امد ....به طرف در رفتم .....

در و بست و كليدو انداخت زير پا دري ....هنوز به گوشي نگاه مي كردم ...

همينطور داشت زنگ مي خورد ...دكمه اسانسورو فشار دادم .....

- قطع كن ديگه ...

romangram.com | @romangram_com