#آسانسور_پارت_133

مرواريد كه ديگه نمي تونست خنده اشو نگه داره ..بلند زد زير خنده

مرواريد- پاشو پاشو خوتو جمع و جور كن..كار از كار گذشته ....بد بخت نمك گيرش شدي رفت ..وگرنه يه توبيخ حسابي شده بودي

با دست بينيمو كشيدم

-حالا چرا تو انقدر خوشحالي ؟

مرواريد- من..نه اصلا

-چرا يه مرگ شده ..وگرنه بي خودي انقدر ور نمي زدي..

-سابقه نداشته كسي تو رو بي خواب كنه و تو جدا و ابادشو جلو چشماش نياري ..



با خوشحالي ابروهاشو انداخت بالا

مرواريد- فردا يه جا دعوتيم

-كجا؟منم دعوتم؟

سرشو با ذوق تكون داد

- تو چرا امشب اداي اين لالا رو در مياري... هر چيم كه مي گم مثل گاور سرتو تكون مي دي

مرواريد- گاو خودتي و هيكلت

خندم گرفت ..تنها چيزي كه بهم نمي خوره كه مثل گاو باشم... هيكلم بود

مرواريد- خانوم سهند فردا شب من و تو رو دعوت كرده

-سهند؟

مرواريد- اوهوم

romangram.com | @romangram_com