#آسانسور_پارت_104


تاجيك- دكتر هماهنگيا لازم انجام شده مي تونيم حركتش بديم ..



محسني به همراه صبا و دو خدمه مريضو با همون تختش از اتاق خارج كردن تا زودتر به اتاق عمل برسوننش...

اشكام در امد..دستامو اروم اوردم بالا..و به خونايي كه بين انگشتا و ناخونام رفته بود خيره شدم ...

ديگه كسي تو اتاق نبود ...



"بي عرضه ..حتي نمي توني جون يه نفرو نجات بدي ......"



به هق هق افتادم ...با ياد اوردي تنه اي كه محسني بهم زده بود ...و با اين كارش بهم حالي كرد ه بود كه ...چقدر بي عرضه ام ...

اشكم بيشتر شد و دستام گذاشتم رو صورتم ...

فائزه كه داشت از كنار در رد مي شد... با ديدن من پريد تو اتاق

فائزه- چي شده چرا گريه مي كني ؟

فائزه- عزيزم چيزي نيست.. حالش خوب ميشه...

زير بازومو گرفت تا بلندم كنه

فائزه-....ديدي كه محسني بالا سرش بود ..همه چيز مرتبه ...

نمي دونم چرا گريه ام بند نمي امد ...شايد به خاطر داد و فرياداي محسني بود ..شايدم دست و پا چلفتي بودن خودم

تا بلندم كرد بهش تنه زدم و به سرعت از اتاق خارج شدم ...


romangram.com | @romangram_com