#آرشام_پارت_45
انتخاب دارم؟..
اهسته گفت: اره..می دونم که بزرگ شدی..شاید بد و از خوب بتونی نشخیص بدی..ولی فکر نکنم هیچ وقت بتونی نگاه ها رو معنی کنی..
و نگاهی بهم انداخت که احساس کردم با بقیه ی نگاهاش فرق داره..
-من مستقلم فرهاد..خودم و خودم..و این من هستم که می تونم برای خودم تصمیم بگیرم..من ازادم فرهاد ..ازاااااااااد..
هیچی نگفت..فقط سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد..
دیدم که لباشو به هم فشار میده فکر کردم ناراحت شده..
چند دقیقه که گذشت دیدم باز هیچی نمیگه اروم گفتم: ناراحت شدی؟..
-نه..
-شدی..
--نه..
-مطمئنی؟..
--اره..
نفسمو عمیق و سنگین دادم بیرون..یه کم شیشه رو دادم پایین..باد ِ خنکی که به صورتم خورد باعث شد ناخداگاه لبخند بزنم..ولی محو
بود..خیلی محو..
جلوی ویلا نگه داشت..قبل از اینکه پیاده بشم رو کردم بهش و گفتم: میشه یه چیزی ازت بخوام؟..
نگام کرد..
--چی؟!..
-بخند تا مطمئن بشم ازم دلگیر نیستی..
لبخند زد: دختره خوب چی میگی تو؟..چرا باید ازت دلگیر باشم؟..حرفاتو قبول دارم..تو از حق ِ مسلم خودت دفاع کردی..اینکه ازادی و حق ِ
انتخاب داری..من هم به تمومه افکارت احترام می ذارم..ولی بازم اینو بدون که شده باشه دورا دور بازم مواظبت هستم..
لب باز کردم چیزی بگم که تند گفت: گفتم دورا دور..می دونم که خودت می تونی از خودت مواظبت کنی..لازم نیست بگی..
خندیدم..خوب می دونست که چی می خوام تحویلش بدم..
-خداحافظ..
-خدانگهدار..شبت هم خوش..
-شب تو هم خوش..
جلوی در ایستادم که بره دیدم باز داره نگام می کنه و حرکتی نمی کنه..
-برو دیگه..
--تو برو تو..
-نُچ..اول شما بفرما..
خندید: این موقع شب بچه شدی دلی؟..برو دیگه..
لج بازیم گل کرده بود اساســـی..
-تو که منو رسوندی..دیگه چی میگی؟..
--برو تو دختر..
خاک بر سرم کنن که انقدر لجباز وسرتقم..
-می دونی که لج کنم دیگه هیچکی نمی تونه از پسم بر بیاد..پس برو به سلامت..
بلند خندید..سرش و تکون داد و نگام کرد..سرمو براش تکون دادم که اون هم با لبخند ماشین و روشن کرد و با تک بوقی که واسه م زد حرکت
کرد..
براش دست تکون دادم..از خم کوچه گذشت..کوچه ی ما یه کوچه ی پهن و عریض بود که همه ی خونه های اطراف مثله اینجا ویلایی بودند..و
جلوی هر ویلا تک و توک درختای نه زیاد بلند به چشم می خورد که زیرشون بوته های گل خودنمایی می کردن..
نگاهی به اطرافم انداختم..کلیدم و دراوردم و خواستم تو قفل بچرخونم که صدای ناله مانندی باعث شد دستم رو کلید خشک بشه..
--ک..کمک..تو..تورو خدا یکی به دادم برسه..
با ترس برگشتم..باز به اطرافم نگاه کردم..چیزی ندیدم..یعنی خیالاتی شدم؟..!با این فکر برگشتم که در و باز کنم ولی باز همون صدا رو
شنیدم..
--کسی صدامو نمی شنوه؟..خواهش می کنم..کمکم کنید..
نه دیگه اینبار مطمئنم صدا رو شنیدم..
-شما کی هستی؟..!کجایی؟.!.
صدای مرتعش و گرفته ای که متعلق به یه زن بود..
--اینجام..پشته این درخت..
@romangram_com