#آرامش_غربت_پارت_75

دلم برای این فسقلی غنج رفت ، یهو از رو زمین بلندش کردم که قهقهه اش رفت تو هوا :

ـ فسقل ادای منو در میاری؟! جوجو؟

با سر گفت "آره"...لپشو بوسیدم و تو همین لحظه آرمین پر جذبه یا ملقب به "آرمین بی مخ" وارد شد...

درِ گوش مازیار گفتم:

ـ شلوار اضافه با خودت آوردی؟

مازیار یهو پقی زد زیر خنده که با نگاه آرمین ساکت شد...خیلی مظلومانه بچه رو دادم بهش و خواستم برم بالا که آرمین گفت:

ـ بشین کارت دارم...

من ـ با منی؟

آرمین با لحن مسخره ای گفت:

ـ نه با عمه امم!

من ـ خب ولی عمه تون....

آرمین که کلا بی مخه مثه لقبش، گفت:

ـ مسخره بازیو بذار کنار...شماها هم لطفاً برید کار خصوصی دارم باهاش...


romangram.com | @romangram_com