#آرامش_غربت_پارت_133
لبخندی زدم و گفتم:
ـ مرسی خیلی ممنون!
چمدونو بردم تو راهرو...بین دوتا اتاق وایسادم و گفتم:
ـ خب کدوم مال منه؟
آرمین شونه ای بالا انداخت و گفت:
ـ هرکدوم خودت می پسندی...من فقط تمیزش کردم، دیگه خودت با سلیقه خودت باید اونطوری که دوست داری بسازیش...
سری تکون دادم و اتاق سمت راست رو انتخاب کردم...به محض اینکه رفتم توش ، چشمم به دیوارایی که از عکس آرمین پر شده بود ، افتاد...چه عکسایی بود! مال دوران جوون تریاش بود! یه عکسش بود که یه لبخند زده بود و به دیوار تکیه داده بود و یه رکابی جذب با یه شلوار جین تنش بود و عضله های بازوش حسابی خودنمایی می کردن...خیلی خوشتیپ بود! اونجا ته ریش نداشت...الان چهره اش جا افتاده تر به نظر می رسه...
آرمین ـ تموم شد؟
با صدای آرمین نگاهمو که میخ شده بود روی دیوار ، به سختی از عکس کندم و به آرمین زل زدم...حالا اینبار نوبت برانداز کردن آرمین بود!
من ـ پیر شدیا!
خندید و گفت:
ـ پیرِ جذاب!
من ـ اوهوم!
romangram.com | @romangram_com