#آرامش_غربت_پارت_106

ـ خودم می برمتون...سام رو هم میارم...

ذوق کردم و مثه بچه ها گفتم:

ـ وای مرسی!

بعد که فهمیدم خیلی حرکت جلفی انجام دادم سرمو انداختم پایین و رفتم تو اتاق....خاک بر سرم هیچ وقت درست نمیشم! سری از رو تاسف تکون دادم و گفتم:

ـ خب کوشولو ها حاضرید؟!

همه از کلمه کوشولو ها شاکی شدن و خشایارم که کلی کفری شد و چینی به دماغش داد و گفت:

ـ به کی گفتی کوشولو؟!

با این حرکتش غش غش خندیدم و همینطور عقب عقب می رفتم تا درو باز کنم که خوردم به چیزی...با لبخند برگشتم و با دیدن آرمین لبخند رو لبم ماسید و بچه ها همه شروع کردن به خندیدن! انگار دارن فیلم کمدی نگاه می کنن! سرخ شدم و گفتم:

ـ ام...چیزه...بچه ها بریم ، ایشون...

سارا دستاشو تند و تیز بهم کوفت و گفت:

ـ آقاتونه!

با این حرفش پلکم پرید و دوباره هول کردم و با تشر گفتم:

ـ سارا...!


romangram.com | @romangram_com