#آنتی_عشق_پارت_72


نه عزيزم اول خودت بگو من طاقت ندارم-

-خبر خوب من اينه که حداقل تا 6 ماه ديگه برميگردم ايران...

مامان يه جيغ وحشتناک کشيد و با فرياد گفت:

-چيييي يييييي؟ ميخواي برگردي ؟

با خنده گفتم: اره عزيزم....

- پس کارت چي؟

-نگران اون نباش... فرم استعفامو هم تحويل شرکت دادم ، اما اونا گفتن که بايد تا پايان يکي از پروژه ها صبر کنم ، يعني تا 6 ماه ديگه ، بعدش برميگردم پيشتون....

-واي هامين جان... عزيز دلم.. نميدوني چقدر خوشحالم کردي ؟ بعد از دوازده ســـــــال...باورم نميشه.

از صداش معلوم بود که باز داره گريه ميکنه ، بين حرفش اومدم:

_ اِ مامان گريه ميکني ؟ بابا کجا دوازده سال ؟ شما که 3 سال پيش اينجا بودي...

مامان با فين فين گفت: چه فرقي ميکنه ، براي من مثل اين ميمونه که 100 ساله نديدمت

_ خيلي خب حالا که ميبيني ، پس گريه نکن ديگه دختر خوشگل ....راستي ....حالا نوبت شماس خبرتو بدي...


romangram.com | @romangram_com