#آنتی_عشق_پارت_43

-چش نيست...گوشه...



خواستم بروم که دستم را گرفت و گفت:چته؟کجا ميخواي بري که اينقدر هولي؟



-واي ي ي ي صبا.......با مهراب قرار دارم...ديرم شده...



صبا:خدا شانس بده...خوب برو...راستي به اون مهراب تحفه بگو به اون سيامک بي پدر بگه که خيلي خره...دو روزه گور به گور شده...



همانطور که داشتم به سمت ماشينش ميدويدم گفتم:باشه...ميگم...



صبا: ميشا شوخي کردم...نگي يه وقت...



دو تا بوق براش زدم و زدم دنده يک وپامو يهو از کلاچ برداشتم و ماشين با يه صداي جيغ ناناز از جاش کنده شد...

romangram.com | @romangram_com