#آنتی_عشق_پارت_4
مثل روژان که تنها دان يکم بود و به عنوان کمک مربي و روزايي که من نبودم اونجا حضور داشت و يه درصد کمي هم از باشگاه ميگرفت.
اروم گفتم: اين جا يه باشگاه تفريحيه.... حرفه اي عمل نميکنه ها....
نذاشت حرفمو تموم کنم... ميون کلامم پريد وگفت: ميدونم... دختر من ماه اينده يه مسابقه ي استاني داره... يه مدتي مسافرت بوديم نشد که تمرين کنه... حالا اومدم بايه مربي صحبت کنم که به صورت خصوصي ميتونه بهش اموزش بده يا نه...
هان... دردش اين بود. خوب زودتر زبون باز کن... اخه الان من جلوي خانم تاجيک که زل زده بود توصورتم و در واقع چشم دوخته بود به دهنم و اخم کرده بود چي ميگفتم؟
اروم و شمرده گفتم: خوب ميبينيد که من با اين باشگاه قرار داد دارم و تابه حال ورزشکار خصوصي هم نداشتم...
زن يه لبخندي بهم زد وگفت: پس نميتونيد....
-شرمنده...
سرشو تکون داد و ازما خداحافظي کرد و از باشگاه خارج شد.
منم با بچه ها و خانم تاجيک خداحافظي کردم و از باشگاه زدم بيرون.
داشتم تو پياده رو ميرفتم که ديدم بند کتونيم بازه... خم شدم تا بند و دور مچ پام ببندم که صداي بوق بوق يه ماشين باعث شد تا هفت هشتا فحش تو دلم بدمش... دوباره بلند شدم برم که باز بوق ميزد...
محلش نذاشتم. ديگه داشتم به سر خيابون ميرسيدم که يه انتر جلوم ترمز کرد و صداي جيغ لاستيکاش دراومد.
اخم کردم وخواستم ببندمش به رگبار فحشاي خوشگلم که ديدم ... همون خانمه است...
romangram.com | @romangram_com