#آنتی_عشق_پارت_2
يه نگاهي به قيافه ي خسته ي بچه ها انداختم...
دستامو بهم کوبيدم و گفتم: کيمه نت( تمام شدن تمرين)...
همچين با ذوق ايستادن و نگام کردن که انگار دنيا رو بهشون داده بودم.
خندم گرفت .اما ه*و*س يه نمه کرم ريزي داشتم... ولي باز دلم سوخت و گذاشتم براي يه وقت ديگه...
انگارکوه کنده بودن. دستامو بهم کوبيدم و گفتم: خوب تمرين براي امروز کافيه... تا شنبه. اوس...
بچه ها با خوشحالي گفتند: اوس...
- ميشا جون؟
-جانم؟
- ميشا جون من ميتونم شنبه نيام؟
-اره عزيزم... مشکلي نيست...
romangram.com | @romangram_com