#آنیوتا_پارت_22

- بیمارستان سیار صحرایی ، سروان . در رده دوم جبهه قرار دارد . ما آنجا متخصص داریم . آنها آن طور که باید و شاید به چشمهایتان می رسند .



مچنتی حالت صورت دختر را ندید ولی از لحن صدایش شک کرد که دارد او را دلداری می دهد . به همین علت پرسید :

- یعنی اصلا چشم ندارم ؟



دختر با ترس گفت :



- اختیار دارید ! چشمهایتان سالم است ، فقط یک دکتر غیر متخصص نمی تواند تشخیص دهد . کاسه های چشمها یک پارچه زخم شده . ولی آخر شما را فقط یک جراح صحرایی معاینه کرده .



مچنتی بی احتیار گفت :



- ... لعنتی .



و خودش هم از این فحشی که داد تعجب کرد . او اخلاق نسبتا تندی داشت . به هر حال خودش را این طور می دانست ، نقطه های



ضعف اشخاص را نمی بخشید و تحمل هیستری و از این قبیل چیزها را نداشت .



او با مردانگی اولین جراحت جدی و صدمه حاصله از موج صوتی را در نزدیکی استالینگراد شجاعانه تحمل کرده بود ؛ ولی حالا وضع فرق داشت . این بار چشمهایش در خطر بود ...


romangram.com | @romangram_com