#آنیوتا_پارت_177

او با احتیاط پیله پشمی نوزاد را از مادر جوان گرفت و با مهارت زیادی او را از پلکان بالا برد .

- بچه تان ظرف یک ماره بزرگ شده . قسم می خورم ! ...



معلوم شد که این تامارا خانم در قطب شمال آدم خودی خساب می شه . همه او را می شناختند و او هم خیلی ها را می شناخت .

فصل 27



در هواپیما جای خالی زیاد بود . تامارا گهواره ی تور مانندی از روی دیواره ی داخلی هواپیما پایین آورد و پیله پشمی را در آن جا داد .

مادر بچه هم سه صندلی کامل را اشغال کرد . تامارا بالشی برای او آورد ، پتویی رویش انداخت و مادر بچه فورا خوابش برد .



بر و بچه های برنزه همه با هم در قسمت دم هواپیما دور هم نشستند و کت های ضخیمشان را درآوردند .

مرد چارشانه و مسنی که شبیه خرس پیر بود کنار مچنتی نشست .

زمانی که کت نیم تنه و کلاه پوستی اش را درآورد روی سینه اش ستاره قهرمان شوروی نمایان شد .



مرد خودش را معرفی کرد :

- الکساندر فیودورویچ تروفیموف .

و با دست درشت خودش محکم دست مچنتی را تکان داد .



مچنتی هم خودش را معرفی کرد .


romangram.com | @romangram_com