#آنیوتا_پارت_137
وقتی یکی از دکترها وارد اتاق شد تا به مچنتی بگوید که یک ساعت دیگر باند را از روی صورتش برمی دارند مچنتی بدون حرکت روی پتوی تخت خوابیده بود بدون اینکه دم پاییش را درآورده باشد .
در پاسخ حرف دکتر هیچی نگفت و حتی جابجا هم نشد ، فقط پرسید :
- پرستار آنیوتا چطور شده ؟
دکتر که از عکس العمل ضعیف بیمار درمورد خبر برداشتن باندها ناراحت شده بود گفت :
- مگر نمی دانید ؟ دیشب بیمارستان را ترک کرد .
- آخر کجا رفت ، کجا ؟
- شاید رفت اداره کارها . از کلینیک مرخص شد و رفت . ما دیروز عده ی زیادی را مرخص کردیم . آنیوتا هم با آنها مرخص شد .
- آخر چرا ؟
- اتفاقا من خودم می خواستم این موضوع را از شما بپرسم . فرمانده کل ما وقتی شنید دیوانه شد و گفت : کی مدارک را بهش داد ؟ چرا گزارش ندادید ؟ ... حالا هم هنوز دارد داد و بی داد می کند . چند نفر مثل چوب پنبه از داخل پناهگاهش بیرون پریدند ...
پس شما هم نمی دانید . عجیب است . به هر حال آماده باشید ، تا یک ساعت دیگر دنبالتان می آیند .
romangram.com | @romangram_com