#آنیوتا_پارت_1



فصل 1

تا لحظه رفتن به فرودگاه هنوز قریب یک ساعت باقی مانده بود .

اشیا لازم درون چمدان بود و فقط قوطی وسایل ریش تراشی غیبش زده و ولادیمیر مچنتی هر کاری می کرد موفق نمی شد ان را پیدا کند .

هر شیی در آپارتمان کوچک او جای ویژه ای داشت،جایی که یکبار و برای همیشه تععین شده بود .

خوب بیاد داشت که بعد از مراجعتش از آخرین ماموریتی که در شهر نووسیبیرک داشت جعبه وسایل ریش تراشی را سر جای خودش گذاشت ،درست روی طبقه دوم کمد لباس که جورابها و دستمالها و خرده ریزهای دیگر را آنجا نگه می داشت .

جورابها و دستمالها که با نظم و ترتیب و روی هم چیده شده بودند و همانجا بودند ولی از جعبه وسایل ریش تراشی اثری نبود.

علاوه بر این بقیه لباسها و اشیایی که در کمد بود به طرز دیگری جابجا شده و به شکل دیگری آویزان بود،شاید هم عاقلانه تر و راحت تر ، اما نه آنطور که خودش می خواست .

بر شیطان لعنت اصلا چرا این سرافیما دست به اشیا و لباسهای او می زند؟لابد نمی تواند این غریزه ی ابدی همه ی زنها را که همه چیز را تمیز کنند و بشویند و بتکانند و به شیوه ی مطلوب خودشان جابجا کنند در وجود خودش نابود کند.

البته می توان بدون قوطی وسایل ریش تراشی هم سر کرد.

کافیست همه ی آنها را توی کاغذ روزنامه پیچید، وانگهی قوطی را می توان از مغازه فرودگاه موسکو که قرار است هواپیما را آنجا عوض کند و سوار هواپیمای خط جنوب بشود خریداری کرد.

با اینحال گم شدن قوطی باعث ناراحتی و حتی باعث عصبانیتش شد: آخر سرافیما آن را کجا قایم کرده بود ؟

حقا که وقتی سرافیما،با استفاده از کلیدی که خودش به او داده است در غیاب او مشغول رفت و روب و نظافت آپارتمان می شود،بلا و مصیبت بزرگیست .

بارها سعی کرده بود این عادت را از سرش دور کند. چند بار به او تذکر داد و خواهش و تمنا کرد.حتی یکدفعه تهدیدش کرد که کلید را پس خواهد گرفت و حالا بفرمایید روز از نو روزی از نو.

وقتی برای ماموریت کوتاه مدت به شعبه ی انستیتو رفت سرافیما دوباره به آپارتمانش آمد و همه چیز را جمع و جور کرد و کمدش را بهم ریخت و قوطی را گم بگور کرد.

آنهم درست همین حالا که منچتی عازم سفر دور و درازیست و احتیاج مبرمی به قوطی وسایل ریش تراشی دارد.

مچنتی در حالیکه از نو همه ی گوشه و کنارها را بازدید می کرد از روی ناراحتی با خودش می گفت : " مهم اینکه اصلا این کارها را برای چه می کند؟کی ازش خواسته که این رفاه زنانه را به آپارتمان او که مرد کاملا مجردیست بیاورد ؟ اینجا کی به این رفاه احتیاج دارد؟ خود، البته خیلی ساده است،برای اینکه روابطشان را محکمتر کند و به اصطلاح برای او مفید و لازم باشد.در حالیکه خودش ابدا قصد ندارد با سرافیما ازدواج کند،با اینکه از مدتها پیش در آزمایشگاه همه آنها را برای هم خواستگاری کرده بودند و روزی رییس کارخانه در میان ناراحتی و دستپاچگی کامل مچنتی موقع کنفرانس به او گفت: " خوب،اینکار را لطفا به خانمتان محول کنید". خانم؟ نه دیگر .او این سالهای آخر را خیلی خوب به تنهایی و بطور مجرد گذرانده و به این وضع خودش عادت کرده بود .

حالا بیاید و زن بگیرد و با این به اصطلاح رشته های خانوادگی دست و پای خودش را ببندد؟ آخر چرا؟ البته سرافیما زن خوبیست ، آب و رنگی هم دار، عاقل است و کارمند خوبیست... ولی زندگی کردن در یک آپارتمان و انس گرفتن به عادات او و تغییر شکل دادن زندگی راحت و مجردانه خود؟ نه، او تن به اینکار نخواهد داد، سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند .


romangram.com | @romangram_com