#آنالی
#آنالی_پارت_40

آره به هم میایم، خیلی دوستش دارم.

شایان: من دیگه میلی به خوردن ندارم، داره بارون میگیره بریم؟

سری تکون دادم و رفت حساب کنه، یه لحظه حس دخترایی که پسرارو تیغ میزنن رو داشتم. وای خدا آنالی رفت یه دوتا کافی حساب کنه دیگه..

دیدم داره میاد که بلند شدم و باهم رفتیم بیرون از کافه که گفتم:

خب دیگه برو خدافظ.

شایان: ماشین داری؟

_نه با آژانس میرم.

شایان:بهم برخورد یعنی از یه آژانس کمترم؟

_اخه زحمتت میشه.

شایان:چه زحمتی؟! داری کم کم ناراحتم میکنی آنالی.

سری تکون دادم و تو ماشین نشستم که گفت:

خب شمال کی میریم؟

متعجب گفتم:

شمال؟

شایان:آره.

_واقعا نمیدونی؟

شایان:یادم رفت.

_دوروز دیگه ساعت هشت صبح خودت گفته بودی!

شایان:عه؟ منکه حواس ندارم.

شونه ای بالا انداختم و گفتم:

به هر حال آتیش کن بریم.

سری تکون داد و گفت:

ای به چشم.

ماشین و روشن کرد و ضبط هم همراهش روشن شد و صدای خواننده پیچید تو ماشین:

دست منه توی دستاتو سهم منه همه دنیاتو

جون منی می مونم با تو

هرشب تو خوابمی رویاتو


romangram.com | @romangraam