#آنالی
#آنالی_پارت_32
یهو زدم تو صورتمو گفتم:
ای وای ماشینمممم.
با تعجب گفت:
خب؟؟؟
من: دم رستورانه بدو بریم.
سری تکون دادو بعد چند دقیقه رسیدیم به رستورانو از ماشین پیاده شدم که گفتم: مرسی..شب خوبی بود مخصوصا از دفاعت واقعا ممنونم.. ببخشید فقط وقت داری فردا بیام مطبت؟
سری تکون دادو گفت:
چرا که نه!! عـــالیه.. خوشحال میشم ببینمت خانوم.
لبخندی زدم و گفتم: خب پس کارتتو بده!
سری تکون دادو یه کارت بهم دادو گفت:
شماره خودمم روش هست تو تلگرام بهم پی ام بده! اینستا داری؟؟
_آره
شایان: ایدیشو بگو
ایدی اینستامو به شایان گفتم و سری تکون دادو گفت:
مرسی مادمازل
خندیدمو خواستم برم که دستمو گرفتو فشرد و گفت:
مرسی که شدی دوستم خانوم خوشگله!
برگشتمو دستشو فشار دادم و گفتم: اینو بدون که زندگی همیشه اونجوری که ما میخوایم پیش نمیره! اونجوری پیش میره که خودش میخواد و خدا میخواد و خدا خواست تا ما با هم صلح کنیم! شب خوش!
و دستمو رها کردمو سریع درو بستمو رفتم تو ماشین خودمون نشستم و ادای عـــق زدنو در اوردم، ایشش پسر حال بهم زن.. بعد اداشو در آوردم و گفتم:
مرسی که شدی دوستم خانوم خوشگله!
بعدم زارت زدم زیر خنده و گفتم:
مرتیکه مسخره عوضی هیز..
نفسمو فوت کردم و ماشینو روشن کردم و رفتم خونه و تو راه یه اهنگو فقط گوش کردم...
همه میگن از اون آدم خولایی
میکشونی منو آهن ربایی
واسه برنامه ها ما هر دو پاییم
پیدا میکنم من راهمو با این
romangram.com | @romangraam