#آنالی
#آنالی_پارت_10

شایان منو رو گرفت و باز کردو من هم به تبعیت از اون همینکارو کردم!

شایان:کوبیده و شروع کرد به نام بردن مخلفات

با گفتن حرفش منو نگین و شمیم به سمتش برگشتیم... اخمی کردم... اخه با چه رویی؟؟غذای مورد علاقه من کوبیده بود ومعمولا با هرکس بیرون میومدم باید خودم تنها نفری میبودم که کوبیده رو نوش جان میکردم! پس این یعنی کسی به جز من حق خوردن کوبیده رو نداره! ها چیه مریض خودتونین خب مدلم اینجوری اره مزخرفم چیکار کنم؟؟؟ دوووووس داررررررمــــــــــ:)

لبمو با زبون تر کردم که شمیم و نگین نگاهی بهم انداختن خب این عادت بدی بود که داشتم و هیچ وقت تلاش برای رفعش نکردم چون همیشه این دیگران بودند که با من راه میومدند و مدارا میکردند نه من!!! به منو نگاهی انداختم و در یک تصمیم آنی گفتم:

کباب برگ و شروع به نام بردن مخلفات کردم!

بعد از رفتن گارسون شمیم با بهت گفت:

واقعا میخوای برگ بخوری؟؟

خب سوال چندان دور از انتظاری نبود همه میدونستن من از کباب برگ نفرت دارم و حتی بهش نگاه هم نمی اندازم و برای خودم هم جالب بود که همچین خبطی کردم!

بچه ها مشغول صحبت شدن که مبایلم زنگ خورد! شماره ناشناس؟! شونه ای بالا انداختم و جواب دادم:

_ بله؟؟؟

پسر: سلام عزیزم

_ ببخشید شما؟؟

پسر:منم عزیزم.... بهنام

آب دهنمو قورت دادمو گفتم:

بهنام؟؟

یهو شمیم نگین نگاه کردن...

_ ببخشید بهنام کیه؟؟

اینبار همه نگاهشون سمت من بود حتی اون پسر مو کج مسخره!

بهنام: وای آنالی جان نگو که منو نمیشناسی!!

_متاسفم ولی من واقعا شما رو نمیشناسم!

بهنام: بهنام....۳۸ ساله از تهران دیگه..

یهو سیخ نشستم سر جام ای خدا بد بخت شدم من وای بیچاره شدم اخه این چه شانس گندیه که دارم من؟! این همون بهنام بود که یه مدت باهاش چت میکردم تو تلگرام؟! بعدم بلاکش کردم ای خدا؟!

لبمو گزیدم و گفتم:

اشتباه گرفتین.

بهنام: نگرفتم!

_چــــرا شـــما اشـــتباه گ...

بهنام: مطمئنم تو خود انالی هستی.


romangram.com | @romangraam