#آن_نیمه_دیگر_پارت_21
صبحو مرخصي گرفتم... اگه امشبو مي پيچوندم بايد فردا مي موندم. حسش نبود. تو مثلا داشتي درس مي خوندي؟
سامان کتاب هاي زبانشو جمع کرد و گفت:
مثلا!
در همين موقع زني شبه مانند از پله ها پايين اومد. چشم هاي قهوه اي رنگشو با تعجب به من دوخته بود. لباس خواب خاکستري رنگش به تن لاغرش زار مي زد. موهاي سفيدش تا روي شونه هاش مي رسيد. صورت شکسته اش اون زن پنجاه ساله رو حداقل شصت ساله نشون مي داد. وارد سالن شد. با دهاني نيمه باز به سمتم اومد. دست هاي لاغرشو بالا اورد و با صدايي که از ته چاه در مي اومد زير لب گفت:
آرمان... چرا اين قدر دير کردي؟... مدرسه نيم ساعت پيش تعطيل شده بود. زنگ زدم به ناظمتون گفت که از سرويس جا موندي.
به سمتش رفتم. ب*و*سه اي به دستش زدم. با مهربوني گفتم:
هنوز نخوابيدي؟
نگاهم نمي کرد. سرشو پايين انداخته بود و زيرلب با خودش حرف مي زد:
معدلش مثل هميشه بد شده... نمي دونم تو اين مدرسه چي کار مي کنه... هي به باباش مي گم... مي گم بچه ها از راه به در شدن... مي گم که پول حروم وارد مالمون شده... گوش نمي ده.
شونه هاشو گرفتم و گفتم:
مامان! نگام کن... بايد بخوابي... ساعت از دوازده گذشته.
سرش و آهسته به نشونه ي فهميدن تکون داد. چشم هاي گشاد شده اش ديوونگي و جنون رو فرياد مي زد... وقتي دستشو گرفتم و اونو به سمت آشپزخونه بردم دهانش هنوز نيمه باز بود. اونو روي صندلي اپن نشوندم و گفتم:
مامان بايد قرصتو بخوري.
جعبه ي داروهاش و برداشتم. يه ليوان آب خنک برايش ريختم. وقتي به سمتش چرخيدم ديدم که به يخچال زل زده . با لحني سرزنش آميز گفت:
بارمان! ديشب داشتي با کي تلفني حرف مي زدي؟
دستي به صورتم کشيدم... بعضي وقت ها فکر مي کردم خودم هم به اندازه ي تار مويي با جنون فاصله دارم. مامانم که هر لحظه چشم هاش گشادتر مي شد گفت:
صداي يه دختر بود... همه ي لباسات بوي سيگار مي دن... زري خانوم مي گه هفته ي پيش که من و بابات رفته بوديم مسافرت دختر اورده بودي خونه.
قرص و ليوان آب رو توي دست هاي مامانم گذاشتم و گفتم:
مامان... عزيزم... بايد اين قرصو بخوري... باشه؟
نگاه گنگ و گيج مامانم به صورتم دوخته شد. يه دفعه ليوانو روي ميز انداخت. سيلي محکمي توي صورتم زد. يقه ام رو چسبيد و با صداي گوش خراشي جيغ زد:
من به تو اعتماد کرده بودم... داده بودمش دست تو... امانتي بود... اين جوري ازش مراقبت کردي؟ جواب منو بده...
دست هاي مامانمو از يقه م جدا کردم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com