#آلاگل_پارت_66
من پر از نياز با تو بودنم مگه ميشه قلب من تورو نخواد
.........
به افتخار صداي زيباش واسش دست زديم... با شيما کم کم ازشون جداشديم تا مزاحم جمع دونفرشون نباشيم...
امروز ظهر فرزاد ميرسن...
عمه واسه ي شام دعوتشون کرده.
تو اين دوروز گذشته,وقتمون به خريد و اين چيزا گذاشت...
عمه به رابطه ي مژگان و شايان مشکوک شده بود!
ميگفت از قيافه ي آدم عاشق ميشه همه چيزو فهميد...
ميشه فهميد واقعا عاشقه يانه...
از حرفاش,ازحرکاتش,از چشماش....
ناهار رو تو جمع صميمي که برپا بود,خورديم...
باباها پاي تلويزيون نشستن و خانوما هم تو يه اتاق مجلس زنونه اشون رو تشکيل دادن...
romangram.com | @romangram_com