#آلاگل_پارت_2


با اخم به چشماي خوشگلش نگاهي کردم و گفتم :_ساره ديگه کيه؟

_بيا ميگم تو هپروتي نگو نه!ساره.همون دختره که ميگفت با عرفان دوست بوده و ميخواد يه چيزي بهت بگه... .
_آهان.بروو بابا من چيکار به اون دختره ي چاخان دارم؟؟عرفان خودش ميگه با ساره هيچوقت دوست نبوده اونوقت اين بچه سوسول حسود به من ميگه من با عرفان دوست بودم آلا بذار عرفان و خوب بهت بشناسونم..هه!

_ضرري نداره حرفاشو بشنوي.بنظر من دختر بدجنسي نيس...من مطمئنم عرفان هرچي ميگه لاف ميزنه!

بالاخره اين زنگ لعنتي زده شد.شيما گونه ام رو بوسيد :_من زود بايد برم آلا..مهمان از اصفهان داريم.فعلا عزيزم.

_اوکي..سلام برسون فعلا.

از مدرسه خارج شدم .عرفان رو اونطرف خيابون منتظر ديدم...خواستم برم سمتش که يکي مچ دستم رو گرفت.به عقب نگاه کردم.. اووف..ساره !

_آلاگل وايسا کارت دارم .

با اخم هميشگيم گفتم :_زود بگو ميخوام برم.

هردو همزمان نگاهي به عرفان انداختيم.احساس ميکردم از خشم ميلرزه...واقعا چرا انقدر حساس شده و فکر ميکنه ساره يا هرکسي ديگه ميتونه مارو از هم جدا کنه؟من که بارها بهش گفتم ترکش نميکنم...چي نگرانش کرده که هروقت ساره رو کنار من ميبينه انگار برق 220ولت بهش وصل کردن ؟حتما يه چيزي هست که هميشه اخطار ميده حتي جواب سلام ساره رو هم ندم!چه چيزي مثلا؟ديونه شدي آلا؟!اون فقط ميخواد شر اين دختر حسود کم بشه...

_آلا...؟آلاگل؟؟؟

_بله؟ _کجايي با تو بودما!نشنيدي؟؟ _نه چي گفتي؟ _ميگم الان فرصت نيست ولي خواهش ميکنم يه روز باهام قرار بذار..حرفايي که ميخوام بزنم به ضررت نيست!بخدا مثل خواهرم دوستدارم آلا..!

_هه..!مرسي خدافظ.

romangram.com | @romangram_com