#آلا_پارت_96

- باز نمی کنم. برای چی باز کنم؟
سردار - به حضرت عباس می برم بیرون باز کنند بعد آلا این سرداری که شناختی تبدیل به هیولا میشه ها!
- اوه اوه ترسیدم.
سردار - مسخره کن... مسخره کن... یه آلا بسازم صد تا از بغلش در بیاد. تو فکر کردی الآن یکی دیگه تو زندگی من هست، تو فکر کردی هر کار دلت خواست می تونی بکنی؟ هرجا بری، با هر کی؟ اون که بی رگه من نیستم، پانته آ یه غلطی کنه شاید بشه بخشید تو رو نه، چون تو زن منی، آبروی من و خونواده امی، اعتبار اسم و رسم منی، غیرت منی
با اخم گفتم : من غلطی نمی کنم.
- پس اینو باز کن، این که باز میشه آلا، بعد اوضاع بدتر می شه ها...
با اخم نگاش کردم و گوشیو طرفم گرفت و گفتم : من مگه گوشی تو رو نگاه می کنم؟
سردار گوشیش رو درآورد گفت :بیا نگاه کن.
- آهان! مسیج ها رو پاک می کنی؟ سردار چشاش رو ریز کرد گفت : پاک می کنم؟ برای چی؟ یه گوشه نگه داشتم تو رو خدا اینجا رو تا سه چهار راه چند بار نگه داشتم، گوشیش رو گرفتم روشن کردم، رمزم نداشت.
رو هوا بود اصلاً. مسیج ها رو نگاه کردم، همش از بانک و مجتبی و حاج تقی و نقی... تو تلگرام رو نگاه کردم کلا سه نفر پیام داده بودن. خود من، مجتبی، شیرین. تو کانتکتاشو نگاه کردم، سریع اسم پانته آ رو زدم اسمش اومد عکس پروفایلش عکس فیک بود، سردار اینستاگرام هم نداشت، تو تماس ها رو نگاه کردم، همش پانته آ بود ....
گوشی رو محکم زدم تو شکمش و گفتم : تو همش فک می زنی.
سردار - باز کن.
- باز نمی کنم.
سردار - به خدا می رم میدم به دوستم اینو تخلیه اطلاعاتی کنه ها!
-بیخود!
«گوشیش زنگ خورد باز پانته آ بود، جواب داد و عصبی گفت»:
-بله؟ ... حتماً کار دارم .... آره کار دارم ... آره اتفاقا واجبه ...« واجبه؟؟ یکم دلم خنک شد داشت اون طوری حرف می زد اما سریع آروم تر گفت»: عزیزم گفتم کار دارم ...« بااخم نگاش کردم سر بلند کرد و با اخم غلیظ تری گفت»: دارم تکلیف روشن می کنم.
«زدم به بازوش و گفت»: انقدر زنگ نزن ... گفتم نه ...« صدای جیغ پانته آ اومد سردار هم زد قطع کرد با تعجب گفتم»: قطع کردی؟!!
«سردار گوشی رو خاموش کرد و گفت»: برای بار آخر میگم، باز می کنی یا نه؟
گوشی رو با اخم گرفتم و گفتم : من از دوسه سال قبل پیام ها رو پاک نکردم ...
سردار اومد گوشیو از دستم قاپید و اومدم ازش بگیرم یه داد زد : دستتو بکش«بعد با حرص گفت»: دو سه سال!
بابات قبل عقدمون خرید برات، دو سه سال!؟
-منظورم تلگرامه.
سردار - تلگرام یه ساله اومده... به پیام ها نگاه کرد و گفت : ماکان به تو برای چی پیام داده؟و اینا کین!؟
-سردار! من کارم هنریه.

@romangram_com