#آلا_پارت_51

تا اومدم باز برم آرنجمو محکم کشید تعادلمو از دست دادم پام پیچ خورد،خوردم زمین از کنار لگنم خوردم زمین.
مجتبی اومد جلو گفت :سردار!
سردار آرنجمو گرفت گفت :پاشو پاشو یالا..
شروع کردم به زدنش،داد زد،جیغ زدم: ولم کن..کمک...کمک مردم...
سردار با چشای گرد نگام کرد و گفت :آلا نکن!دیوونه!بدتر جیغ زدم و سردار جلوی دهنمو گرفت و مجتبی گفت: بدبخت شدی سردار.
سردار داد زد :آلا !آلا لال شو تو رو حضرت عباس.
دستشو محکم گاز گرفتم از درد داد زد و گفتم :من تو عروسی نمیام.
سردار با عصبانیت گفت :مگه دست توئه.
_من نمیام،نمی،یاااااام...
سردار_پاشو ...پاشو...
مجتبی_آلا خانوم نکن زشته تو خیابون.
سردار اومد بلندم کنه ،خودمو کشیدم رو زمین که بلند نشم داد زد:
_نکن روانی !پاشو الان کمرت میگیره بدبختم می کنی...
مردم انگار کله ی سحر داشتن فیلم نگا میکردن ،مجتبی بدبخت ملتو رد می کرد،سردار شالمو سرم گذاشت و گفت:آلا گوه خوردم پاشو...
_نه تو نفهمیدی گوه خوردن یعنی چی ولی من بهت میفهمونم ...
جیغ زدم: نمیاااام...
مجتبی _سلاله خانوم بیا تو رو خدا ،نشسته وسط خیابون...
دیدم مجتبی با گوشی داره حرف می زنه جیغ زدم :رنگ نزن به خواهرم.
سردار بلندم کرد،دست و پازدم جیغ زدم:
_بذارتم زمین ...دزد ...دزد...موهاشو گرفتم.
داد زد:آلااااا
محتبی_یا خدا ...سردار...
سلاله و شیرین از سر خیابون داشتن می دوییدن،جیغ زدم :
_نیایید ،نیایید ...من عروسی نمیام ...
سردار_تو رو آدم می کنم...

@romangram_com