#آلا_پارت_115
سردار با عصبانیت گفت : اصلا من غلط کردم تو بگو چیکار کنم، آلا دارم دیوونه میشم ها؛ گفته بچه رو می فرسته برای حاجی چون من ده سال علافش کردم، چون ده سال وعده وعید دادم ازش سوء استفاده کردم، فرصت هاش وخونواده اش رو ازش گرفتم، اونم خونواده و فرصت های من رو می گیره.
گفته حالا ببینم زنت بچه ی دوست دخترت رو بزرگ می کنه؟ بچه ی شوهرش رو، ببینم حاجی تا چه حد تو رو عاق می کنه. به اندازه ی بابای من.
- تو خواستی خونواده اش رو ترک کنه؟
سردار - من غلط بکنم.
- اونا شهرستان، تو تهران، کجا همو دیدید؟
سردار - ما یه سال رفتیم، یه شهرستانی نزدیک سیرجان، برای عید ...« سری برای سردار تکون دادم و سردار گفت»:اولش فقط شبیه یه سرگرمی بود، بعد عادت شد ... بعد علاقه شد، بعد یهو از خونه اشون فرار کرد اومد تهران گفت جا بده، اون موقع هیجده، هفده اینطورا داشت.
من فقط تونستم یه سوئیت اجاره کنم، چند سال اون جا موند، من خرجی بهش می دادم، چند بار گفتم برگرد، قبول نمی کرد، می خواست تهران باشه، حتی به زور خواستم بفرستمش بازم نرفت...
- یعنی به زور خودشو قالب کرده ها.
سردار - من که نمی تونستم یه دختر شهرستانی که تهران رو بلد نیست رو ول کنم و برم.
سری تکون دادم و گفتم :
- آره خب! دختر و خونه ی خالی و خرج هم که میدی و سخته ول کنی.
سردار شاکی نگام کرد و گفت : تو من رو این طوری شناختی؟
- والله من زیاد باهات مراوده نداشتم ولی از قدیم گفتن مال مردم خوردنش بیشتر مزه می ده.
سردار با اخم گفت : مردم غلط کردن که از قدیم حرف مفت زدن.
- اصلا حروم لذت داره.
سردار چشماش رو ریز کرد و گفت : تیکه بار کی می کنی؟
- نه کلی میگم.
سردار - میگم عذاب وجدان داشتم. می گفت به خاطر من فرار کرده افتاده بود گردنم.
- یارو حامله است! رو گردنت بود؟ والله گردن ربطی به حاملگی نداره.
سردار هم خنده اش گرفته بود هم عصبانی بود گفت:
- من چی میگم اون چی میگه.
-مگه دروغ می گم؟ همیشه شما مردا بی گ*ن*ا*هید همه ی گ*ن*ا*ه ها گردن اون بی صاحبه.
سردار نوچی کرد. بهش نگاه کردم سعی می کرد نخنده. بلند شدم به طرف آشپزخونه رفتم یه غذایی سر هم کنم.
تو سرم بمب سوال ترکیده بود، نمی دونستم راست می گه یا دروغ ولی بهش که نگاه می کردم مثل مرغ سر کنده بود ...
غرق فکر می شد و وسطاش که می فهمید نگاش می کنم می گفت :چیکار کنم آلا؟ هر جای خونه هم می رفتم از روی استرسش یا نمی دونم، نمی دونم چی بود، دنبالم راه می افتاد بهش که می گفتم با تعجب می گفت:
@romangram_com