#آلا_پارت_104

سردار شاکی نگام کرد و با تهدید گفت : برای چی نگه نمی داری ؟ مگه با تو نیستم ؟
- وا !!! مرگت گرفته ؟ میگم چی شده ؟
سردار – به تو ربطی نداره .مسئله ی شخصی زندگی منه.
حس کردم با پشت دست زده تو دهنم با این جمله ی مزخرفش .با حرص نگاش کردم . یه گوشه نگه داشتم و گفتم : برو بمیر.برو سر مسائل شخصیت ، بدبخت احمق ...
سردار داد زد : آره من بدبختم ، تو بدبختم کردی .
با صدای آروم ولی با حرص گفتم : ساکت شو بابا. پیاده شو .تو ده ساله بدبختی. ریختشو عالم و آدم دیدن و فهمیدن . غلط زیادیت ورم کرده و تو آمپرت زده بالا ، یکم خود دار نیست مرد گنده . بیست و هفت سالته کی میخوای به خودت بیای ؟ تو چهل سالگی ؟
احمق همه به زندگیشون برگشتن . حتی من ... با تموم سقوط های زندگیم دارم سعی می کنم از جا بلند بشم . گر چه سنگ میندازی اما تو چی ؟ سردار چسبیدی مثه انگل به اون دختره . فکر می کنی اگر ازش جدا بشی می میری ، پس نترس از مردن ، سریع برو .خم شدم درو باز کردم و گفتم گم شو .
اشتباه کردم سر چهار ساعت پیش گفتم : طلاق . به قول بابات این جایگاه منه. این حق منه . این اسم و رسم واسه منه. اون خونواده که مهمونی می گیرن ، برای من میگیرن نه وابستگی تو ، نه برای عشق تو. من چرا برم ؟ من می مونم توبرو .برو که نمیری بدبخت . دستمو بلند کردم زدم وسط سرش ، اون که نمی فهمید . کلا داشت تو یه دنیای
دیگه سر می کرد. وقتی زدم تو سرش برگشت شاکی نگام کرد اومد داد بزنه با حرص و تشر گفتم : هیس ! صداتو ببر .خاک بر سرت. برو اینقدر منتشو بکش ، این قدر به پاش بیفت که ذلیل تر بشی .تو لیاقت عزت نداری ، لیاقت این که یه زن بهت بگه مرد ؛ گمشو ...!
سردار نگام کرد ... نگاهی غمگین ، آروم گفت : رفت .
با حرص گفتم : رفت کجا قربون تو ؟ حتما این دفعه ازت خونه باغ می خواد! برو ببین چشمش کجا رو گرفته . باج بده که بهت متعهد بمونه . میدونی سردار ! تو مریضی . تو مسمومی .
تو اینجات “زدم به شقیقه اش و همون طوری افسرده نگام میکرد” مریضه نه این جات “ زدم به قلبش” و گفتم : می دونی چرا ؟ چون پر از ترس. پر از وابستگی های الکی هستی. برای همین احمق موندی. داد زد ولی عصبی نبود. انگار بیشتر بغض داشت : اینقدر بهم نگو احمق !
سری براش تکون دادم .
با یه بغض مردونه گفت : مثل بقیه باهام رفتار نکن. دارم متلاشی میشم.
- برو دنبالش ؛ برو ، تو مثل یه معتادی سردار . این قدر باید مواد مصرف کنی تا زده بشی . تا ببری. تا ازش کنده بشی . بعد بیای ترک ؛ چند بار ترکت کرده ؟ حاضرم قسم بخورم هزار بار .تو هم هر بار رفتی منت کشی و باج دادی . وعده دادی....
سری تکون دادم و گفتم : عین گوسفندی سردار ، بععععع!
سردار با اخم نگام کرد و گفتم : من دوستتم ، دارم واقعیت رو بهت میگم. اون از جنس منه . تو رو گوسفند گیر آورده . می دونی چرا خر قربونی نمی کنن ؟ یکّه خورده نگام کرد و گفتم : چون خر حداقل جفتک میندازه تو اونم نمیندازی... عین گوسفند میزنن زمین و سر میبرن. تهش اینه که فرار کنه ...توام فرار می کنی.
سردار – نمی دونی .... تو هیچی نمی دونی ....
- ها .... چون عاشق نشدم ؟
سردار سری به طرفین تکون داد وگفت : باید برم پیداش کنم .
- برو ... برو...
بهم با تردید نگاه کرد...حس کرد لحنم متفاوته ...با حرص جیغ زدم : بروووو.... شبیه کلمه ی گم شو میگم برو....برو دنبال یه زن ...دی ... دیگه .... برو به قتل من ادامه بده...
سردار آروم زمزمه کرد : تو نفرین کردی.
سری تکون دادم ، تار می دیدمش. پلک محکمی زدم و با حرص گفتم : آره . من نفرین کردم ؛ ایشالا که عین ساحل و دریا بشید . کنار هم . ولی هیچ وقت نتونید هم دیگه رو تو بغل بگیرید و به هم برسید .
سردار با غصه ی عالم و تلخ نگام کرد و گفتم : عصبانی شو . نعره بزن . داد بزن که بعد رفتنت بتونم تحمل کنم . که شوهر من میره منت عشقشو بکشه که برگرده ؛ شبیه همه ی فیلم ها و داستان ها شو .

@romangram_com