#آخته_پارت_135
روی اپن خودش را خم کرد و گفت:
- هان؟
- بیا من رو برسون خونه!
- وا کجا؟ میخوام یه چیز درست کنم با هم بخوریم.
دستی در هوا تکان دادم و به سمت در رفتم.
- نمیخواد من پایین منتظرتم زود بیا!
فرصت اعتراض را به این طریق از او سلب کردم. راه آمده را بازگشتم. از مجتمع خارج شدم و روی پلهها نشستم. دستی به چانه زدم، به ماشینها و مردمی که در حال عبور بودند نگریستم. طولی نکشید ریحان از پارکینگ خارج شد و برایم بوق زد. بهسمت ماشینش رفتم و سوار شدم.
به طرفم برگشت و با حالتی شاکی گفت:
- لجت به کنار خیر سرت تازه خوب شدی تو این هوا بیرونم میتمرگی؟
با یک دست کمربند ایمنی را کشیدم و با دست دیگر چانهاش را گرفته و به سمت جلو هدایت کردم.
- روشن کن ماشین و راهت رو برو، عجله دارم.
romangram.com | @romangram_com