#آخته_پارت_101

گیج به ساعت نگاه کردم. کلا موقعیتم را فراموش کرده بودم. انگار متوجه سردرگمی‌ام شد که روی صندلی کاملا به سمتم برگشت و گفت:

- فکر می‌کنم الان کلاس داشته باشید.

سپس آرام خندید. دستم انداخته بود انگار. با اخمی خداحافظی کردم و به سمت در ورودی دانشگاه رفتم. هنوز نرسیده بودم صدای ماشینش آمد. برگشتم و با جای خالی‌اش مواجه شدم. در سرم باز حرف‌هایش نقش بست.

- ول کن، یار رفت بابا!

نگاهی به ریحان کردم انگار با آن آرایش عروسی آمده بود. بازوم را از دستش بیرون کشیدم که با طعنه گفت:

- پسر ارزشیه خرت کرد؟

با لحنی عصبی گفتم:

- فعلا اونی که منو خر کرده توی. نفهم اونی که منو لو داده مادره گرام بوده!

ریحان یک آن وا رفت و صورت سفیدش زیر آن همه آرایش زرد شد.

- بخدا؟

- برو بابا!

romangram.com | @romangram_com