#آخرین_شعله_شمع_پارت_31
-می خوای بری برو ولی اول نهارتو بخور بعدا برو
یعنی دلم می خواست گردنش را بشکنم.چنان نگاه تند و تیزی حواله اش کردم که لبخند شیطنت آمیزی زد. از اون لبخندهای منحصر که تو این چند هفته اصلا ندیده بودم.
-شوخی هم حالیت نیست؟
آخه مردک عصا قورت دادۀ جنتلمنِ مرفه بی درد ِ از دماغ فیل افتاده ! من چه شوخی ای با تو دارم؟؟؟ا
-این چک از حساب خودمه و ربطی به موکل پرونده خرید کلیه نداره....کاملا شخصیه
نمی دونم چرا ، اما بدنم منقبض شد. عضلات فکم قفل شد و تمام هیکلم چشم و به دهان کیان خیره شد.
انگار می دونستم چیزی باید بشنوم که نباید قبول کنم .ولی چاله چوله های زندگی م خیلی بیشتر از
هنجارهای باید نباید کُنِ توی ذهنم بود.
-خلاصه ش اینه که می خوام پاره وقت برام کار کنی...هر وقت که من خواستم....
باید می پرسیدم چه جور کاری ؟ و اینکه هر وقت من خواستم یعنی چی؟ اما هنوز فکم زبونم را در حصار
خودش نگه داشته بود.
-قبلا هم گفتم جای نگرانی نیست کاملا قانونیه
قفل زبانم باز شد
-این کدوم کار قانونی و پاره وقتیه که پنجاه میلیون می ارزه؟
-شاید قیمت بالایی گفته باشم ولی واقعیت اینه که من حاضرم خیلی بیشتر از اینها هزینه کنم اما نتیجه ای که می خوام رو بگیرم...در ضمن این مقدار پول دستمزد سه ساله ! پس خیلی هم غیر معقول نیست.
-میشه لطفا برید سر ِ...
-پس لطفا میون حرفم نپر و بذار تا آخر جمله هامو کامل کنم.....می خوام یه روزایی ، یه ساعاتی، یه
وقتهایی وقت و بی وقت..شب و نصفه شب ، کله ظهر یا سپیده صبح ، هم صحبت یه مرد باشی..همراهش، کنارش و یا حتی حرفها و خاطراتشو یادداشت کنی ...با محبت با ملایمت و مهربونی....تفسیر اشتباه نکن...این مرد هیچ آسیب جسمی ای به تو نخواهد زد...با اینکه چندان هم ناتوان نیست اما شرایطش جوریه که همیشه یه پرستار مرد کنارشه....گاهی هم خودم کنارش هستم...در واقع تو خونه من زندگی می کنه...و من دارم این پنجاه تومن را بابت خرید اوقات تو هزینه می کنم...یعنی بعد از قبول این چک دیگه هیچ اختیاری در حیطه زمان بندی زندگی خودت نداری..دارم وقتت رو ازت پیش پیش می خرم....می دونم برات خیلی سوال برانگیز شده اما به مرور متوجه حساسیت من روی این موضوع میشی...این آدم بدون شک مهمترین آدم زندگی منه...
هنوز مبهوت و بلاتکلیف بودم. لب زدم:( چرا من؟)
-ساده ترین دلیلش اینه که دختر جوونی که برای آینده خواهرش چنین فداکاری بزرگی رو می کنه بی شک یه دریای وسیع توی سینه ش داره می تپه ...و من اون گوهر ناب رو می خواستم همون محبت، همون رحم وهمون عشق!..تا نصیب اون مرد بشه..
با صدایی که به زحمت خودم می شنیدم گفتم:( اون مرد کیه ؟)
-فرض کن عموم
-آ..آهان....بعد...
هنوز سر بودم...هنوز قضیه دستگیرم نشده بود..
-یعنی من..من ..باید با عموی شما ازدواج کنم؟
چنان پوزخند محکمی زد که از یک پس ِ گردنی هم محکم تر و غافلگیر کننده تر بود.
-کی گفته باید زنش بشی؟؟..خوابی شما؟؟ گفتم می خوام هم صحبتش بشید..مثل یه پرستار اما نه با وظایف تعریف شده پرستارها...خودش یه پرستار داره...روشنه یا هنوز هم نگرفتی چی می گم؟
با تردید سری تکون دادم و گفتم:( راستش برام گنگه ..نمی فهمم دقیقا چیکار باید بکنم)
-پس قبول کردی؟..به مرور می فهمی..مطمئن باش چیزی از دست ندادی که هیچ ، با این معامله سود هم کردی!
-من..من..
اصلا نمی فهمیدم چرا دارم به این مرد اعتماد می کنم...چرا؟صرفا به خاطر همون آشنایی مختصر؟ یا به
خاطر شغلش ؟ انگار تو ناخوداگاهم نوشته شده بود وکلا قابل اعتمادند!! اما یعنی راجع به همشون صدق می کرد؟؟یا شاید هم به خاطر اون نگاههای همیشه سرد و بی تفاوتش بود که دلم بی دغدغه بهش اعتماد می کرد.
-بلند شو می رسونمت خونه تون...راستی بهتره بدونی که این پول دستمزد حداقل سه ماه و همانطور که قبلا گفتم ، حداکثر سه سال توئه ، اگه قرار به ادامه همکاری شد مجددا سر یه مبلغ دیگه با هم کنار میایم...رواین مساله تاکید کردم که بدونی فکرهایی که توی ذهنت جولان میده از اساس خرابه و این دستمزد برای سه سال دستمزد عجیب غریبی نیست !..چک دوم هم بعد از عمل بهت می دم...می تونم برای تضمین و اعتماد که مبادا یکهو نیمه کار ، کارو رها کنی ازت سفته بگیرم...اونم سه برابر مبلغ چک...اما ترجیح میدم برای نشون دادن حسن نیتم بدون این کارها با هم کنار بیایم...
***********
romangram.com | @romangram_com