#آخرین_پناه_پارت_87

آخه باز دوباره به خاطره تو کرواته مشکی زدم
امشب چه خوشگل شدی نمیگی که تو رو چشم میزنن
واسه خاطره تو امشب خیابونو بند آوردم
در خونتون دوباره گلای قشنگ آوردم
واسه خاطره تو امشب اینجارو پارتی کردم
دارم میرم کیکو بیارم زودی بر میگردم
تولدت مبارک فدات بشم الهی
آخ مدیر فروش اون لبات بشم الهی
(تولد ازامیر تتلو و آرمین 2afm)
صدای موزیک باعث شد همه به پیست رقص کشیده بشن..مهبد تمام مدت جشن حواسش به پناه واطرافیانش بودو به عنوان دوست پناه معرفی شد واین جوری بهتر بود کسی زیاد بهش توجه نمیکرد واین مهبد بود که کوچکترین رفتارشون ریز نظر داشت..یه شخصی نظرشو جلب کرد کسی که تو تمام جشن سعی نکرده بود مثله بقیه به پناه نزدیک بشه... بوی خطر ونگاه تیزبینش باعث شد به طرف پناه یورش ببره وسد بین اون وشخص مورد نظر شد....پناه متجب بهش نگاه کرد ولی احساس پارگی کتش وخون غلیظو گرمش که روز پوستش میلغزید بهش فهموند که درست عمل کرده....کلت شو در اورد وهمونطور که سعی میکرد پناه وپوشش بده به سمت ماشین هدایتش کرد همه با تعجب وترس داشتن به حرکاتش نگاه میکردن ...پناه تو ماشین انداخت خودشم سوار شدو به سرعت از خونه زدش بیرون...دیگه توانش تموم شده بودو جیغای پناه وغرغراش رو عصابش بود..
- این چه مسخره بازی بود راه انداختی وای خدا حالا من چیجوری تو چشمای لعیا نگاه کنم...
یه نگاه خشن بهش انداخت کم کم داشت چشماش سیاهی میرفتو کنترل ماشین از دستش خارج میشد ..ورنگ لباسشم چون مثله همیشه مشکی بود پناه رو متوجه نکرد... سرش داشت گیج میرفت که دستشو از روی پهلوش بلند کرد کامل خونیو قرمز بود صدای جیغ پناه تو ماشین پیچید:
- واییییییی چی شده این چه وضعیه ؟؟؟؟؟خدای من چرا زود تر نگفتید ؟؟؟؟؟؟بزن کنار
مهبد فقط از زور درد اخم کرد
- بزن کنار..
اروم زد کنار.. پناه پیاده شد کمکش کرد سمت شاگرد بشینه خودش جای راننده نشستو روند
- کجا میری.؟؟؟
- بیمارستان....

romangram.com | @romangram_com