#آخرین_پناه_پارت_61
همه با هم گفتن :
- چی؟؟؟؟؟
وپناه شروع به توضیح دادن کرد..سپس سوار ماشین سامیار شدوهمراه بچه ها به سمت اپارتمان رفتند.. باهم وارد شدند رادین رویه مبل جلو تی وی لم داده بود پناه نگاهی به رویه اپن انداخت حق با رادین بود خالی از ظروف گران قیمت وعتیقه ..متعجب به سمت کابینت ها رفت همه شونه باز کرد اما خبری از ظروف گران قیمت نبود... سرش را پایین انداختو پیش رادین رفت:
- حق با من بود نه؟؟ دنبال ظرفی که اون سری پر پفک بود گشتم
وبه پفکای رویه میز اشاره کرد: - اما نبود فکر نمیکردم کسی برش داشته باشه وقتی دقیق به خونه نگاه کردم احساس کردم خیلی خالیه برا همین به تو زنگ زدم..
- من من متاسفم باور کن تا حالا چند بار تنهاش گذاشته بودم حتی بدونه اجازه چیزیو جابه جا نمیکرد نمیدونم چرا..به پلیس خبر بده نباید فکر کنه خر بودیم ومتوجه نشدیم من دوباره میگم واقعا متاسفم..ببخشید همش تقصیر منه..
رادین به حالت ناراحت پناه نگاه کرد وبا سلام دست جمعی بچه ها چشم ازش گرفت جواب داد وبه سمت تلفن روفت وبه پلیس زنگ زد....همه روی مبل دوره هم نشسته بودند واردانوایه هم اومده بودند پلیس مشغول برسی خونه بود یه نفر دیگر اسامی وسایل دوزدیده شده را از پناه میگرفت یکی دیگه ادرس ونشونی امینیو از اردوان میپرسید..پناه بعد از فارغ شدن پیش پدرش رفت .سروان احمدی گفت:
- لطفا بفرمایید بشنید باید به چند تا از سوالاتم پاسخ بدید
- بله..
روی مبل نشستند.. - شما چه زمانی خونه رو ترک کردید وبه کجا رفتید..؟؟؟ - ساعت هفتو چند دیقه بود اخرین باری که به ساعت نگاه کردم 7 بود بعد رفتم کافه اخه با بچه ها ساعت شش قرار داشتمو خوابم برده بود ودیر شده بود از اونجایی که به خانوم امینی اعتماد داشتم اخه چند بار تا حالا تنهاش گذاشته بودم به ظاهرم ادم خوبی میومد طی مدتی که اینجا کار میکرد یه اشتباه کوچولو هم انجام نداده بود...
- ممنون در ضمن اینا همون دوستاتن که تو کافه باشون قرار داشتی؟؟؟؟؟؟
- بله .. - با اینکه شواهد خانوم امینی و مقصر نشون میده اما شاید درست نباشه ...اسمائیلی؟؟؟؟؟
پلیس جوانی بهشون نزدیک شدو گفت:
- بله قربان؟؟؟
- این ادرسو شماره خانوم امینی پیگیری کن ..
اسمائیلی رفت واحمدی ادامه داد:
- داشتم میگفتم شاید شخص دیگه ای این کاور انجام داده باشه ...
- چرا الان انوخ اونموقع که من تنها بودم نیومده
romangram.com | @romangram_com