#آخرین_پناه_پارت_6

- بابای خودت اسمش چیه؟؟
- "اردوان"
- یس مادرت ؟؟
- "آیه"
- عه پس اسم تو رو بر چه مبناء گذاشتن "پناه"؟؟؟
- وا حتماً خوششون اومده گذاشتن ...چقد سوال میکنی
بچه ها با این حرف پناه زدن زیر خنده..سامیارم یه اخم کوچولو کرد..صدای زنگ در بلند شد.. پناه به سمت ایفون رفت:
- بی زحمت بیاید بالا!
سپس به سمت کیفش رفت کیفه پولشو برداشت ومنتظر زنگ در موند..با به صدا در اومدن زنگ در بلند شد وبه سمت در رفت:
- سلام بفرمایید 6تا مخصوص با مخلفات درسته
- بله
با پرداختن پول وگرفتن پیتزا ها به سمت بچه ها رفت
- کجا بخوریم؟؟
سیروان گفت: - همینجا...
همه دورمیز ناهارخوری نشستند..هنوزخوردنو شروع نکرده بودند که صدای زنگ دوباره برخاست..پناه بلند شدو گفت:
- خدمت کاره
درو باز کرد ودوباره نشستند دور میز چند دقیقه بعد خانوم "امینی"وارد خونه شد وپس از سلام شروع به کار شد..
- خانوم امینی ناهار خوردین - اره دخترم - اگه نخوردین بگین..؟/ - نه خوردم مرسی..

romangram.com | @romangram_com