#آخرین_پناه_پارت_31

- حالشون الان گرفته میشه بد ...
وسپس همه باهم رفتند جلو پسرا با دیدنشون نیشخندی زدند... انگار اصلا موقع اجرا نمایش نبودن وانها رو نمی شناختند پناه گفت:
- ببخشید ماشین شماس؟؟
پسر نیشخندش پرنگ تر شد پناه ادامه داد:
- برا پدرتونه؟؟
- خیلی دوستداشتی ازاینا داشته باشی نه؟؟
اینبار نوبت کله بچه ها بود که بزنن زیره خند سامیار گفت:
- تو هم انگاری خیلی دلت از اینا میخواداااااااا
- شما؟؟؟
قبل از اینکه کسی حرفی بزنه پناه سوئچش را در اورد ودزگیرش را به صدا در اورد..
پسرها با تعجب تکانی خوردند ودوباره بچه ها زدند زیر خنده پناه سوار ماشین شدو گفت :
- بچه ها سوارشید بریم دیر شد!!!
همه با خنده سوار شدند وانها را در بهت گذاشتند به رستورانی رفتند وغذا خوردند..
***
مثل همیشه خندان به سمت ماشین هایشان رفتند یهو نسیم جیغ زد:
- پناه اون کیه به ماشینت تکیه داده از خوده ماشینتم خوشگل تره؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
همه نگاه ها به سمت پسری که موهای طلایی رنگش را که اورا مثل خارجیا کرده بود و به بالا فرستاده بود شلوار کتان مشکی به همراه پیراهن سفیدی پوشیده بود وعینک دودی روی چشمانش قرار داده بود کشیده شد..پسر دقیقا به فراری پناه تکیه زده بود همه باهم به سمتش رفتند .قبل از اینکه کسی حرفی بزنه خودش روبه پناه گفت:
- پناه؟؟؟ پناه تمنا؟؟؟؟؟؟؟

romangram.com | @romangram_com