#آخرین_پناه_پارت_145

خوردم..
من مغرورو ببین که گریه
کردم... گریه کردم...
حسی مرموز اونو به سمت پیانوش کشوند...چند بار بدون فکر انگشتشو روی دکمه ها فشورد بعد زد..وهمراهش خوند...
...
چند روزی بود که به اطرافش بیشتر دقت میکرد باید یه جور دیگه رفتار میکرد این حرکات برای پناه قوییو خودساخته اما لوس بابایی به این جای فکرش که رسید بغض گلو شو گرفت ...اما کوتاه نیومد باید زندگی میکرد با خودش گفت:
- کوه به کوه نمیرسه ادم به ادم میرسه ...
نفس عمیقی کشید....به سمت کمدش رفت این روزا انقدر که لباسای تیره پوشیده بود خسته شده بود یاده حرفایی باباش افتاد که میگفت مشکی بهت میاد اما رنگای روشن شیطون ترو ناز ترت میکنن.. یه لباس تا بالای زانوش به رنگ زرشکی برداشت زیر سینه اش کش خوره بودو یه زنجیر اویزون بود دوتا ربان حریر مانند هم از جلو میرفت وپشت گردنش گره میخورد یه دوش گرفت.. لباسی که انتخاب کرده بودو پوشید موهاشو خشک کردو از بالا محکم کشیدو بشت که باعث شد سر ابروهاش به بالا کشیده شه وشیطون به نظر بیاد صندل های زرشگی 15 سانتی شو پوشید حوصله لاک زدن نداشت فقط میخواست از دل رادین در بیاره بیشتر از همه چیز این روزها چشمای غمگین رادین اذیتش کرده بود تو این مدت فکر کرده بود که چه چیز باعث شده رادین بیادو باهاش ازدواج کنه فقط چون ازدسته ادمای کثیف..نجاتش بده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ..بعضی وقتا میگفت حتما پدرش خواسته که در قبال فروش کارخونه دخترمم ببر اما باز به این نتیجه میرسید که خوده رادینم میتونست کارخونه و شرکتو بی سرو صدا مثله الان بفرشونه مگه غیر از این بود... مقابل اینه داشت خط چشم میکشید که صدای دلنوازی به گوشش رسید کمی تمرکز کرد کاری که این روزا خیلی کم انجام داده بودش حدسش درست بود صدای پیانو رادین بود به سمت بالکن رفت صدا واضح تر میامد وهمینطور صدای خواننده اش دلش را لرزوند:
- هر چی که خاطره بود جلو چشات سوزوندم
نه اشک منو دیدی نه بغضتو خوندم
دیدی دو راهی میره سمت تباهی
تو هم با من نموندی تو رفیق نیمه راهی...
اشک تو چشماش حلقه زد به زانو افتاد یعنی رادین فکر میکنه رفیقه نیمه راه به خودش تشر زد:
- مگه غیر این بوده تو تو تمام این مدت تنهاش گذاشتیو خاطراتی که رفته رو مرور کردیو اشک ریختی.؟؟
فکر کرد اما به یاد نیاورد جز روز اول بقیه روز هارو اشک ریخته باشه اما بغض لعنتی بود که دست از سرش برنمیداشت اما حالا اشکاش جاری شده بودند اونم به خاطر سوزی که در صدای رادین بود بود....
- نه نگو دوسم نداری نه نگو
تنهام میذاری نه نگو که از یادت میرم
نه نگو که دیگه دیره نه بری

romangram.com | @romangram_com