#آخرین_پناه_پارت_133
- ماشاا...دختره شاهرخ چه زود بزرگ شد میبینی ارش...
رادین از حرفاش سر در نیاورد اما پناه که میشد گفت حرفه اش سینما بود فهمید خندید...روبه رادین که گیج بود گفت:
- اسم دختر شاهرخ استخری یکی از بازیگرای ایرانه
ومنتظر موند تا دختره خودشو معرفی کنه... دختره نگاه گیجی انداختو با سقلمه پسره گفت:
- منم آدرینا هستم...
- خوشوقتم...
سپس دستشو به سمت پسره دراز کرد...پسره دستشو گرفت:
- کیارشم...
دختره خیلی نامحسوس کوبید تو پهلو پسره که پسره سریع دستشو کشید..رادین هم دستشو به سمت دختره گرفت:
- رادینم..
دختره چشاش چهارتا شد که سریع پسره دستشو گرفتو گفت:
- خوشبخته...
رادین لبخند محوی زد که پناه گفت:
- بریم...
راه افتادن که بین راه صدای اروم آدرینا رو شنیدن..
- اینا از راه نرسیده غرب زده شدن..
- نکه خودت چادرو چاقچور کردی...
- کی اخه به منو تو نگاه مینه راه بیفت...
romangram.com | @romangram_com