#آغوش_سرد_پارت_134


- «نگفتند کی می آیند؟»

- «نه وقتی امد می گویم به تو تلفن کند.»

- «ممنونم به مادر سلام برسانید. خداحافظ.»

وقتی گوشی را گذاشتم یکباره دلم برای رضا تنگ شد . خودم را آماده کردم مادر با کنجکاوی گفت: «کجا؟» در حالی که لباس گرمی می پوشیدم گفتم: «می روم دیدن رضا. لطفاً نیما را نگه دارید.»

- «اگر به حرفم گوش می کنی با شهروز برو الان هرجا باشد می آید.»

- «نه مادر مگر من بچه ام که هرجا می روم یکی را دنبالم می فرستی.»

- «من کی این حرف را زدم؟»

- «الهی قربانت بشوم مادر بگذار بروم فردا هزار تا کار داریم نمی رسم باید همین امروز بروم. باید به رضا بگویم.»

- «من که هر چی بگویم تو گوش نمی کنی پس مراقب خودت باش زود هم برگرد.» صورتش را بوسیدم و گفتم: «چشم قول می دهم.»

romangram.com | @romangram_com