#آغوش_سرد_پارت_124
- «من نمی فهمم شما چه می گویید؟»
- «ببخشید می توانم امشب یک ساعتی مزاحم شما بشوم.»
- «آخر من...»
- «زیاد وقتتان را نمی گیرم»
- «بسیار خوب تشریف بیاورید.»
بعد از قطع تماس مادر با تعجب گفت: «کی بود؟»
- «نمی دانم اصلاً از حرف هایش چیزی نفهمیدم.»
- «نکند خواستگار است.»
- «نه گمان نکنم.»
romangram.com | @romangram_com