نوشته: زهره روحانی
شیدا به افشین که دانشجوی بیکاری است دل باخته است ولی پدرش راضی به این ازدواج نیست اما رضا خواستگار جدید شیدا را همه جوره تائید میکند.شیدا هم به خواهش و اصرار مادر و خانواده اش به او جواب مثبت میدهد و بعد از عقد احساس میکند کم کم به رضا علاقه مند شده است . تا اینکه روزی رضا به او خبر میدهد که برادر ناتنی اش علی از سفر خارج بر میگردد و با لحن سردی راجع به او صحبت میکند و شیدا بعد از دیدن علی از نگاه نافذ او می ترسد... آغوش سرد
رمان های مشابه