#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_56
_وا ،تونبودی میگفتی ،میخوام دوباره دولتی بیارم که برم پیش مسعودجونم
سرشو برگردوند سمت پنجره و گفت:نظرم عوض شد میخوام کارکنم ،درس برام فایده ای نداره تازشم تا لیسانس خوندم بسه دیگه
_خب پس مقوله ی مسعود چی؟
دیگه نمیخوام بش فکرکنم،برای من تموم شدست
_ترانه تو تاحالا ده بار این تصمیمو گرفتی
روشوکردسمتمو گفت:این دفعه دیگه جدیه
یه لبخند ارامش بخش بهش زدمو گفتم:نمیدونم هرجورخودت میدونی،به هرحال هر تصمیمی بگیری ما پشتتیم
_دستشو گذاشت رو دستمو گفت:میدونم خواهری
خانم اوا با تعجب دستشو گذاشت جلوی دهنشو گفت :باورم نمیشه وقعا حرف زد؟
_اره ولی گفتم که خیلی کم
بخدا همونشم برای من غنیمته،خیلی مدیونتم،خیلی
لبخندزدمو گفتم:این حرفو نزنید،کاری نکردم
romangram.com | @romangram_com