#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_54
گوشیمو از روی میز کنارتختم برداشتم و دیدم یا اکثر امام زاده ها۱۰۳تا میس کال همشم ازپردیخت خانوم بود،اه دختره ی خنگ تو اصلا واسش توضیح ندادی دیروز چیشد معلومه بدبخت مرده از استرس
یه اس ام اس بش دادم که ساعت ۵بیاد همون کافه ی همیشگی تا ادامه ی نقشمو براش بگم،گوشیمو گذاشتم رو تخت و موهای جنگلیمو با یه کیلیپس جمع کردمو رفتم پایین،با این اوصافی که من دارم پیش میرم فکرنکنم بتونم برای کنکور فوق لیسانس بتونم چیزی بخونم
_ماماااان،مامییی،مادرجان،مامان کوشییییی
یهو ترانه از اشپزخونه اومد بیرون با اخم به گفت:چته مریض،چرا داد،میزنی
_عه ترتر تویی ،مامانم کجاست؟
توحیاطه
_بعد تو مگه الان نباید سرکار باشی؟
چپ،چپ نگام کردو گفت:نکنه یادت نرفته دیشب چیشد؟حتما انتظار داری با این حالم پاشم برم سرکار؟
_تو خیلی تازگیا لوس شدیا
خندیدو گفت:میتونم لوس باشم،به توچه
یکی زدم توسرشو گفتم کوفت
_راستی من عصر میخوام برم کافی شاپ میای؟
اگه به حساب توعه چرا نیام عشششقم
_میگم توالان نباید یکم افسرده باشی و اینو گفتم و پوکرفیس نگاش کردم
romangram.com | @romangram_com