رمان آقای دیوانه و دلبر

#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_25


فامیلتون

وای میخواد،حذفم کنهههه

چیزی نگفتم که روبه کلاس،گفت فامیل این خانم چیه

یا میگید یا همه حذفید داشتم با استرس به بچه ها نگاه میکردم که ترانه گفت :استاد یه اینباروببخشید

استادم که انگار حوصله نداشت گفت :خیل خب ولی تا دوجلسه غیبت میخورند الانم شما خانوم بفرمایید بیرون وقت منم نگیرید

...

تو حیاط دانشگاه نشسته بودمو داشتم با گوشیم انگری برد بازی مبکردم که صدای ترانه رو شنیدم

دلارا ...اینجایی دختر کل دانشکده رو زیرورو کردم

گوشیمو خاموش کردمو طلبکار توپیدم به ترانه:توروحت ترانه برا چی،گفتی ببخشید

نکبت خانوم نمی گفتم که حذف بودی

_هرچی

یه نگاه عاقل اندر سفیهانه بم انداخت وگفت:زنگ زدی؟

گوشیمو از جیب مانتوم دراوردمو گفتم الان

شمارو گرفتمو منتظر موند.سره سه بوق جواب داد

romangram.com | @romangram_com