#اگه_بدونی_پارت_128
انقدر جلو رفتيم که به جمع بچه ها رسيديم. اشوان با صداي خيلي سردي رو به
اشکان گفت:
- سلام.
اشکان نگاهي به من بعد به برادرش انداختو جواب داد:
_ سلام برادر بي معرفت چطوري؟
_ اشوان با همون غرور هميشش گفت:
- من که خوبم تو چطوري؟
اشکان پوزخندي زدو گفت:
_ با اينکه مهم نيست اما خوبم.
اشوانم مثل برادرش ارز اون پوزخند معروفاش زدو نگاهشو به سمت من گرفت:
_ عزيزم بريم وسط؟
با چشمايه گرد شده از تعجبم بهش نگاه کردم. اين واقعا اشوان بود.
با فشاري که به کمرم وارد کرد به خودم اومدمو سرمو به نشونه ي مثبت تکون دادم.
دوباره با هدايته دستاش به سمته مرکز سالن رفتيم. صداي اهنگ کل فضا رو پر کرد. خجالت ميکشيدم از ر*ق*صيدن با اشوان اما با خاموش شدن چراغا و
روشن شدن ر*ق*ص نورا يکم راحت تر شد کارم. باهاش همراه شدم.
???
???
واي چه حس و حالي دارم تو رويا به تو رسيدم
نميدونم ولي انگار تو رو دوست دارم تورو دوست دارم شديدا
تو رو دوست دارم شديدا
از حالا تا به هميشه
حس خوبي که به تو دارم
يه لحظه کم نميشه
من شديدا آرزومه تا ابد تو رو ببينم
romangram.com | @romangram_com