#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_3
« این تازه اولشه. وقتی اون غلط و می کردی باید به همه جاش فکر می کردی! بکِش راویس خانوم. »
جلوتر از من و شیرین راه افتاد و سوار مزدا سه سفیدش شد. فیلمبردار ول کنم نبود. مدام تذکر می داد که آروم و یواش راه بریم تا فیلمش خوب از آب دربیاد. بابا اصلا من نخوام این فیلم خوب بشه کی و باید ببینم؟ اَه.
این من و شیرین بودیم که داشتیم خرامان خرامان راه می رفتیم. داماد با خیال راحت سوار ماشین گل زده اش شده بود و داشت با چشاش ما رو مسخره می کرد. مسخره هم داشت. والا! داماد تو ماشینش بود و فیلمبردار به من و شیرین می گفت چطوری راه بریم! این جوریش رو تا حالا ندیده بودم.
شیرین درِ جلوی ماشین عروس و برام باز کرد. یه لحظه حس کردم شاید شیرین دوماد این مجلسه! اون آقا که لم داده بود رو صندلیش و حتی به خودش زحمت نداد بیاد کمک کنه چطوری من با این لباس سنگین سوار شم.
نفسم رو پر صدا بیرون دادم و با هر بدبختی بود سوار شدم. شیرین گونه ام رو بوسید و گفت:
ـ تو باغ می بینمت خواهری.
در رو بست و رفت. حتی حال نداشتم بهش لبخند بزنم. هنوزم بوی عطر سرد و تلخش تو فضای ماشین بود.
پاش رو گذاشت روی پدال گاز و ماشین از جا کـَنده شد. تموم حرصش رو سر پدال بیچاره خالی کرده بود! خوب می دونستم که نباید حرف بزنم؛ چون فقط منتظر یه جرقه بود تا آتیش بگیره! از سکوت خفقان آور ماشین داشتم حرص می خوردم.
با ضبط ماشین ور رفتم اما همش آهنگای غمگین می خوند.خیر سرمون شب عروسیمون بود مثلا. داشتم دنبال آهنگ شاد می گشتم که صداش رو شنیدم:
ـ بیخود زحمت نکش! همه ی آهنگای من همین مدلین! پس هیچ وقت اونی که می خوای رو پیدا نمی کنی!
با حرص نگاش کردم. لعنتی! حالا نمی شد یه امشب یه آهنگ شاد می ذاشت؟ زیر لب غر زدم:
ـ لعنت به این مراسم مسخره!
اخماش بیشتر رفت تو هم! چه رویی داشتم من! این آتیش و خودم به پا کرده بودم، حالا داشتم ازش می نالیدم؟
romangram.com | @romangram_com