#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_154
ـ براش نقشه ها دارم! حالا که نمی خواد منو ببره منم نمیذارم بره!
ـ این قدر باهاش کل کل نکن راویس!
ـ به من چه؟ اونه که با من الکی لج می کنه.
ـ چی بگم والا؟ صلاح مملکت خود، خسروان دانند. زنگ زدم بهت بگم شهریار یه برنامه چیده واسه آخر ماه.
ـ برنامه ی چی؟!
ـ شمال!
ـ شمال؟!
ـ آره دیگه. ویلای پدر شوهرم تو رامسر داره الکی خاک می خوره. قراره یه چند روزی بریم اون جا! همه به جز سامی قراره بیان.
ـ کِی قراره برین؟
ـ گفتم که آخرای این ماه! البته حالا زمانش زیاد مشخص نیست! پایه ای؟
ـ با حضور ملیحه، مسلما نه!
ـ ای بابا تو با ملیحه چی کار داری آخه؟ هر کاری کردم نتونستم ملیحه رو دست به سر کنم!
ـ اولا من دیگه نمی خوام ریختِ ملیحه رو ببینم و شاهد دلبریاش برای آروین باشم! در ثانی گفته بودم که عمه ی آروین اومده خونمون و زشته بذاریمش و بیایم شمال!
romangram.com | @romangram_com