#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_8
- پرویی دیگه چیکارت کنم .کی اومده کی نیمده ؟
- همه اومدن بچه ها اونطرف سالن نشستن برو اونجا
رفتم طرف جایی که سحر گفته بود بچه های عمه هام و عموهام پیش همه دیگه نشسته بودن و حرف میزدن با هم
سلام میبینم باز چشم منو دور دیدن دارین غیبت منو میکنین
مانی پسر عمه سوزانم گفت :
- سلام الین خانم خوبی شما ؟ حالا چرا فکر میکنی اینقدر مهمی که بخواییم راجع به تو حرف بزنیم . ما حرفای مهمتر از این داریم که بزنیم
- پرینوش ، خواهر فرنوش یدونه زد تو سرش و گفت : خوب حالا حرفا مهم تو رو هم دیدم
اومد جلو ب*غ*لم کرد و یواش زیر گوشم گفت : نتونستی در بری نه؟ مجبور شدی بیای ؟ بزار به فرنوش بگم کلی بهت میخندیم با هم
- آره تقصیر این سیاوش مسخره شد
یه شیرینی برداشتم و نشستم پیش مریم ، سپنتا رو از ب*غ*لش گرفتم و محکم فشارش دادم به خودم . خیلی بامزه شده بود .یه ذره بچه یه تیپی زده بود که آدم دلش میخواست درسته بخورش مریم گفت :
- این مانی نمیزاره آدم درست حال و احوال کنه که ، خوبی؟
-چی بگم که دیگه داداش تو دیگه. خوبم. عمه اینا کجان ندیدمشون ؟
با دست مبلهای کنار پرده رونشون داد و گفت : اونجا نشستن
از دور عمه هام و دیدم که کنار مامانیم نشسته بودن . یکم با دختر عمو وپسر عموهامم احوال پرسی کردم و بلند شدم رفتم طرف عمه هام . از پشت مامانی ب*غ*ل کردم . گفتم :
- سلام مامان بزرگ خودم خوبی ؟
همین جوری که ب*و*سم میکرد گفت : سلام الین خانم خوبی ؟
- خوبم مامان جونم دلم واست تنگ شده بود
- از سر زدنت به من معلومه چقدر دلتنگمی
romangram.com | @romangram_com