#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_21
این داشت چه غلطی میکرد الان ؟دستامو روی سینش گذاشتم و هلش دادم عقب از جاش تکون نخورد ولی باعث شد به خودش بیاد. یه پوزخند زد و گفت :
- به زودی مال من میشی . جسمت . روحت .همه چیزی که مربوط به تو میشه . اون وقت ...
یه مکث کرد. انگشت شستشو رو لبم کشید و گفت :
- هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه جلومو بگیره کوچولو
بعد هم ولم کرد. پاهام دیگه تحمل وزن بدنم و نداشت ، همون جا روی زمین زانو زدم .تازه داشتم میفهمیدم با چه کسی طرفم .سرم داشت گیج میرفت ، با تمام جونی که واسم مونده بود گفتم :
- من نمیتونم . چرا نمیفمی ؟ من دوست ندارم
دیگه واسم اهمیت نداشت گریه ام رو ببینه
- این همه دختر. چرا من ؟
مقابلم نشست دست سردمو گرفت تو دستاش . حتی توان اینو نداشتم که دستم از تو دستش بیرون بکشم .
- این جوری نکن با خودت . دیونم نکن . بفهم .نمیتونم ازت بگذرم .این خواستن مال امروز ودیروز نیست .نمیزارم مال کس دیگه ای بشی .نمیزارم دست کسی بهت بخوره . نباید فکر کس دیگه ای بیاد تو ذهنت . من دست نمیکشم ازت .پس بهتره خودت و اذیت نکنی
سرمو گرفت بالا . چشمای اونم برق میزد. نمیدونم از نم اشک بود یا..سرش و آورد جلو و تو یه لحظه پیشونیم سوخت .تا بخوام کاری بکنم از جاش بلند شد و پشت بهم وایستاد
احساس میکرد تمام تنم داره آتیش میگیره . دیگه هیچ توانی نداشتم
یکم ساکت بود بعد گفت :
- شنیدم داری سعی میکنی نظر باباتو عوض کنی .خواستم بدونی زیاد تلاش نکن . من کارمو خوب بلدم . حالا هم تا نظرم عوض نشده حاضر شو برسونمت خونه .بهتره یه آب به صورتت بزنی رنگت خیلی پریده. دستشویی اون در رو به رو
اینو گفت و رفت سمت یه در و رفت تو و درم بست
به زور دستمو گرفتم به مبل از جام بلند شدم .باید هر چی زودتر از این خونه بیرون میرفتم . رفتم سمت دستشویی . خودمو که تو آینه دیدم از دیدن رنگ وروی خودم وحشت کردم .چشمام از بس گریه کرده بودم پف کرده بود . شیره آبو باز کردم و صورتمو گرفتم زیر آب . با همون دستای خیسم موهامو که اون وحشی چنگ زده بود و باز شده بود و محکم بستم . اینجوری یکم بهتر شدم . برگشتم تو سالن . مقنعه ام و سرم کردم . که دیدم از اتاق اومد بیرون و اومد طرفم یکم نگام کرد که سرمو انداختم پایین .
- گفت: بیا بریم عزیزم.
خودش زودتر رفت و قفل در و باز کرد . کیفم و برداشتم و دنبالش رفتم سوار ماشین شدم . بدون هیچ حرفی در وباز کرد و رفت بیرون .چشمامو بستم . بعد چند لحظه صدای بابک جهانبخش تو ماشین پیچید
romangram.com | @romangram_com