#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_11
آروم به سیاوش گفتم :
- خسته شدم دیگه من میرم بشینم تو هم تلاشت وبکن مخ یکی و بزنی این وسط
یه چشمکم واسش زدم . اونم یه ب*و*س واسم فرستادو خندید و رفت سمت آتنا ، دختر دوست عمو تا باهاش بر*ق*صه . داشتم از تو جمعیت میومدم بیرون که یکدفعه خوردم به یه نفر سرمو گرفتم بالا تا ازش معذرت خواهی کنم که دیدم ماکان داره با شیطنت نگام میکنه ، این دیگه اینجا چیکار میکنه ؟!!! خواستم بی تفاوت از کنارش رد بشم که یکدفعه دستم رو گرفت و شروع کرد آروم با آهنگ تکون خوردن
شوکه شدم مخم هنگ کرد یه آن .این الان چیکار کرد؟پسره پرو به چه حقی این کارو کرد . دستمو گذاشتم رو سینش و خواستم ازش جدا بشم که محکمتر گرفتم.از فشاری که بهم آورد کمرم درد گرفتم. دستمم تیر کشید ، آروم گفتم :
- معلوم هست چه غلطی داری میکنی . ولم کن برم .
- چرا ؟ مگه جات بده ؟ وقتی با سیاوشی اینجوری بی قراری نمی کنی چرا ؟
با عصبانیت نگاش کردم احساس کردم برعکس حرفاش که با شوخیه ، چشماش خیلی عصبانی و قرمزبود
دوباره تلاش کردم از ب*غ*لش بیام بیرون هم زمان هم گفتم :
به تو هیچ ربطی نداره من با کی راحتم و با کی نیستم ، فهمیدی؟ !!!
دوباره شروع کردم به تلاش کردن ، ولی هر کاری کردم نتونستم دستاشو باز کنم واز حلقه دستش بیام بیرون. از بس گنده بود. اونم همینجوری داشت با لبخند به تلاشم نگام می کرد ، انگار داشت یه فیلم کمدی میدید ، سرش و آورد پایین کنار گوشم گفت :
- زیاد تلاش نکن کوچولو خسته میشی ، از این به بعد هم ، همه کارات به من مربوط میشه فهمیدی ؟!!
نفس هاش که به گوشم خورد قلقلکم اومد باعث شد گردنم وجمع کنم سمت شونم و لرزیدموسرمو کشیدم عقب با عصابانیت نگاش کردم که دیدم با لذت داره نگام میکنه . گفتم :
- تو چیکاره منی که واسه من تعیین تکلیف میکنی ؟بابامی ؟ داداشمی ؟ چیکارمی ،هان ؟ من هر کاری میکنم به خودم مربوطه آقا پسر ، پس کم تو کار من فضولی کن ، تو هم فهمیدی یا نه ؟
سرمو گرفتم بالا و با یه لبخند روکم کنی بهش زدم
تا جملم تموم شد دستمو کشید وبردم طرف راهرویی که پشت سرمون بود یه نگاه به اطراف کرد بعد در اتاق باز کرد و منو کشید تو اتاق و درم بست
نفسم از ترس بند اومد.
احساس میکردم هیچ حسی توی تنم نیست. منو محکم کوبید به دیوار که یه جیغ زدم که با دستش محکم جلو دهنم و گرفت و گفت :
- صدات در بیاد همین جا خفت میکنم فهمیدی ؟
romangram.com | @romangram_com