#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_42

شبیه هم . » همینه همش ، هستین
از چیز هیچ: « بازایستادم رفتن راه من شبیه اون نیست . درسته... اینه منظورم که ما شبیه چشمای به
هم اما ، داریم من . » متفاوته کاملا موهام و ترم بلند خیلی
به کردم اشاره موهایم ی دنباله . فقط به نحوی که انگار او مت موهای نبود وجه پر پشت قهوه ای- مشکی
من مایل مجعد موهای شبیه به . نبود مادرم قرمز
او هنوز هم آن کننده سرگرم خوی و خلق را اما ، داشت چیز سختی نیز در . داشت وجود چشمانش
« در نمی حرف ظاهرتون مورد زنم اینو خودتم و می دونی . »
از آن نگاه برگرداندم روی زیرکانه . کشش ی وعلاقه من به دیمیتری از زمانی همان که یکدیگر را
کردیم ملاقات شروع شد و به هر حال این فقط به نبود زیادش جذابیت خاطر . احساس می کردم او
بخشی از من را می فهمد که خودم آن را بودم مطمئن کاملا اوقات بعضی و فهمیدم نمی که بخشی از او
را می فهمم که خودش آن را . فهمد نمی
بود اینجا مشکل تنها که او داشت تمایل به راجع چیزهایی به من پی ببرد که خواستم نمی خودم آن ها را
. بفهمم
فکر « می کنی من » ؟ حسودم
؟ هستی: « پرسید » از هایی زمان که هایم سوال را با جواب سوال می ، هستی اگه. « بودم متنفر داد به
چی حسودی دقیقا می » ؟ کنی
نگاهی به شاید ، دونم نمی. « انداختم دیمیتری به حسودی شهرتش خاطر می کنم . حسودی شاید می
کنم به گذاشته شهرتش برای بیشتری وقت اون اینکه خاطر تا من . . » دونم نمی
کاری کنی نمی فکر « که » ؟ باشه عالی کرده اون
« آره . نه . نمی دونم . این .. . مثل فقط به نظر می فخر داره انگار... دونم نمی... رسه می انگار... فروشه
این شکلکی. » کرده افتخارش واسه کارو در نشان برای: « کردم اضافه و آوردم ها های نشان... »
بودند هایی خالکوبی ، مولنیجا که کشتن برای هر استریگوی به نگهبان ها داده می شد . هر کدام ازآن ها
شده تشکیل هایی یکسا شبیه از بودند شده رها های برق و رعد . آنها پشت گردن حک می و شدند
ی تجربه هر نگهبان را نشان می . دادند
فکر « می روبه کنی رو شدن با یه ارزش استریگوی اون کوچیک نشان چندتا رو فکرکردم ؟ داره از خونه
بادیکاها ی یه چیزی یاد ! » باشی گرفته
. « کردم تحماق احساس این نیست چیزی که من ... »
... » بجنب «
از . « بازایستادم رفتن راه چی » ؟
داشتیم به خوابگاهم سمت می اما رفتیم او سرش را به . « داد تکان آکادمی حیاط سمت می خوام یه

romangram.com | @romangram_com