#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_84
" ت چی کار کردي؟
صدایش دوباره سخت شده بود. " حالا برگرد به اتاقت، البته اگه توي راه خودتو در اختیار کس دیگه اي
" .نمی ذاري
" منو اینطوري صدا می زنی؟ . ر. ه یه زه؟ "
" .داستان هایی رو که شما ها می گید شنیدم، داستان هایی هم راجع تو به شنیدم "
می خواستم فریاد بزنم و بگویم کاري که با بدنم می کنم به هیچ کس مربوط نیست، اما عصبانیت نا و
امیدي درون چشمان دیمیتري مرا سست می کرد.نمی دانستم چه چیزي بود نا. امید شدن کایروا از من حتی
مهم هم نبود، اما دیمیتري ... لحظه اي به را یاد آوردم که در آخرین تمرینم مرا تشویق کرده بود. به نظر نا
.امید شدن از او من ... خب، ناگهان به همان اندازه احساس بی ارزش بودن کردم که او گفته بود
چیزي در درونم شکست. اشک هایم را پس زدم. گفتم: " چرا این همه بده که آدم ... نمی دونم خوش
" .بگذرونه؟ من هفده سالمه ، خودت می دونی. باید از این چیزا لذت ببرم
تو هفده سالته،و مرگ و زندگی یک نفر دست توئه. " صدایش باز هم جدي بود، اما این بار کمی محبت "
هم همرایش بود. " اگه تو موروي یا انسان باشی می تونی خوش بگذرونی. می تونی کارایی رو انجام بدي که
" .بقیه ي دخترها انجام می دن
" اما آخه الان چرا نمی تونم؟ "
.نگاهش را دور کرد و چشمانش نامتمرکز شدند.راجع به چیز دیگري بسیار دورتر از اینجا فکر می کرد
وقتی من هفده ساله بودم ایوان زکلوس رو ملاقات کردم ما. مثل و تو لیزا نبودیم، اما با هم رفیق شدیم و "
بعد از فارغ التحصیلی ازم خواست تا نگهبانش باشم.من بهترین شاگرد مدرسه م بودم به. همه چیزهایی که
تو کلاسم گفته می شد توجه می کردم، اما آخرش ، اون اطلاعات کافب نبودن.زندگی اینجوریه یه. لغزش یه
" .اشتباه ، " آهی کشید " و اونوقت دیگه خیلی دیره
همانطور که راجع به لغزش یا اشتباهی که ممکن بود جان لیزا را بگیرد فکر می کرد بغضی در گلویم شکل
.گرفت
" . گفتم: " جسی هم جزو خانواده ي زکلوس هاست
" .می دونم "
" اذیتت نمی کنه؟ منظورم اینه که رو تو یاد ایوان نمی اندازه؟ "
" .اما اذیتت می کنه "
ناگهان برایم آشکار شده بود. می توانستم درد را در صورتش بخوانم، هرچند ظاهرا خیلی تمرین کرده بود تا
" .آن را مخفی کند. " تو عذاب می کشی، هر روز، مگه نه؟ دلت براش تنگ می شه
دیمیتري متعجب بود، انگار نمی خواست من از آن چیزي بدانم، انگار بخشی از راز هایش را کشف کرده
بودم. به این فکر می کردم که او فرد ضد اجتماعی ، محکم و گوشه گیري بود، اما شاید به این خاطر خودش
romangram.com | @romangram_com